جدول جو
جدول جو

معنی بارسنج

بارسنج
کسی که بار را وزن می کند، ترازودار، قپان دار، هرچه با آن باری را وزن کنند، ترازو، قپان
تصویری از بارسنج
تصویر بارسنج
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بارسنج

بارسنج

بارسنج
وزّان. قپاندار. (دِمزن). رجوع به شعوری ج 1 ورق 153 برگ ب شود.
لغت نامه دهخدا

بادسنج

بادسنج
آلتی است که وزیدن باد را در دریا پیش از وزیدن نماید، و کنایه از شخص خودبین
فرهنگ لغت هوشیار

بادسنج

بادسنج
خام طمع، خیال باف، خودبین، متکبر، برای مِثال جمله نفس های تو ای باد سنج / کیل زبان است و ترازوی رنج (نظامی۱ - ۳۹)، که چند از مقالات آن بادسنج / که نه ملک دارد نه فرمان نه گنج (سعدی۱ - ۹۰)آلتی برای اندازه گیری فشار باد و سنجش سرعت آن
بادسنج
فرهنگ فارسی عمید

بادسنج

بادسنج
ابزاری برای اندازه گیری شدت و سرعت باد، کنایه، از، بیهوده کار، یاوه گو
بادسنج
فرهنگ فارسی معین

کارسنج

کارسنج
آنکه کار را بسنجد و اطراف و جوانب آن را در نظر بگیرد، کارآگاه، کارآزموده، برای مِثال ز دشواری راه و گنجی چنان / سخن راند با کارسنجی چنان (نظامی۵ - ۸۹۸)
کارسنج
فرهنگ فارسی عمید

بارسنجی

بارسنجی
عمل بار سنجیدن. قپان کردن بار. توزین کردن بار. وزن کردن بار
لغت نامه دهخدا

بارسنجن

بارسنجن
بارسنج. بارسنجین. (دِمزن). رجوع به بارسنج و ناظم الاطباء: بارسنج و شعوری ج 1 ورق 179 برگ ب شود، به رنگ بارفتن، سپید تیره که کمی به کبود زند
لغت نامه دهخدا