کیفیت و حالت بادسر. عجب و تکبر کردن و مغرور و گردنکش بودن باشد. (برهان). عجب و تکبر و غرور و گردنکشی. (ناظم الاطباء). کله پربادی. کبر. نخوت. خودپسندی. خودبینی. ازخودپری. خودخواهی و غرور و سبک سری. (فرهنگ شاهنامۀ رضازادۀ شفق) : آنکه درو بادسری راه کرد هم ز بریدن سرش آگاه کرد. امیرخسرو (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 197 ص آ). رجوع به بادساری شود. (آنندراج).
از صفات اسب باشد، ای اسپ تند و سریعالسیر. (آنندراج). چابک از آدم و حیوان. (فرهنگ ضیا). تیزرو و تندرفتار. (ناظم الاطباء). رونده و شتابنده چون باد. (دمزن).
نوعی از آزار باشد که اسب را بهم رسد. (برهان) (آنندراج). آزاری که در اسب پدید آید. (ناظم الاطباء). علتی است که اسب را میشود. (رشیدی). بیماری است. (دمزن)
باد خنک. بادی که با سرما همراه باشد. مقابل باد گرم و سوزان. ریح خازِم، باد سرد. ریح خارِم، باد سرد. هوف (هََ / هو) ، باد سرد. (منتهی الارب) : بس باد جهد سرد ز کُه لاجرم اکنون چون پیر که یاد آیدش از روز جوانی. ناصرخسرو. دل ز بیم آنکه باد سرد بر تو بگذرد روز و شب چونانکه ماهی را براندازی ز آب. انوری (از آنندراج).
مرضی است معروف. (غیاث). مرضی است معروف، سلیم گوید: باد سرخ آورد روی خاک از گلگون او بس که کرد اعراض از رشک سپهر چنبری. (ازآنندراج). حُمْره. حُمْرۀ مبارکه. باد مبارک. باددژنام. بادژنام. بادژ. بادژفام. بادژوام. بادشفام. بادشکام. بادشوام. رجوع به لغات یادشده در جای خود شود. سرخ باد. (سروری: بادژنام) (برهان: بادژکام)