جدول جو
جدول جو

معنی بادهنج

بادهنج
بادآهنگ، دریچه، روزنه، دریچه که برای وزیدن باد باز کنند
تصویری از بادهنج
تصویر بادهنج
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بادهنج

بادهنج

بادهنج
دودآهنگ. معرب بادآهنگ مرکب از کلمه باد و آهنگ بمعنی کشیدن. دودکش. هواکش. و رجوع به بادآهنج شود. دزی آرد: مرادف بادنج است بمعنی هواکشی که شبیه به دودکش بخاریست و برای تصفیۀ هوا بکار رود: بادهنج الی جانب المطبخ. (دزی ج 1 ص 47). و بعث الی ّ ببیت یسمی عندهم الخرقه (خرگاه) و هو عصی من الخشب تجمع شبه القبه و تجعل علیها اللبود و یفتح اعلاه لدخول الضوء و الریح مثل البادهنج و یُسد متی احتیج الی سَده و اتوا بالفروش و فرشوه. (ابن بطوطه، در ذکر سلطان برکی). رجوع به آهنگ شود. (شاید باجه از این کلمه شکسته ای است). للبرهان القیراطی فی بادهنج:
بنفسی امذی بادهنجاً موکلا.
(از کشکول)
لغت نامه دهخدا

باد هنج

باد هنج
دریچه روزنه دریچه و روزنی که برای آمدن هوای تازه سازند
باد هنج
فرهنگ لغت هوشیار

بادسنج

بادسنج
آلتی است که وزیدن باد را در دریا پیش از وزیدن نماید، و کنایه از شخص خودبین
فرهنگ لغت هوشیار

بادسنج

بادسنج
خام طمع، خیال باف، خودبین، متکبر، برای مِثال جمله نفس های تو ای باد سنج / کیل زبان است و ترازوی رنج (نظامی۱ - ۳۹)، که چند از مقالات آن بادسنج / که نه ملک دارد نه فرمان نه گنج (سعدی۱ - ۹۰)آلتی برای اندازه گیری فشار باد و سنجش سرعت آن
بادسنج
فرهنگ فارسی عمید

بادرنج

بادرنج
بالَنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، تُرَنج، اُترُج، بادرَنگ، بادارَنگ، واترَنگ، وارَنگ، باتُس، باتو
بادرنج
فرهنگ فارسی عمید

بادسنج

بادسنج
ابزاری برای اندازه گیری شدت و سرعت باد، کنایه، از، بیهوده کار، یاوه گو
بادسنج
فرهنگ فارسی معین

بادآهنج

بادآهنج
دریچه، روزنه، دریچه ای که برای وزیدن باد باز کنند، بادآهنگ
بادآهنج
فرهنگ فارسی معین