- ایراک
- حرف ربط به معنای زیراک
معنی ایراک - جستجوی لغت در جدول جو
- ایراک
- زیراکه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گذاشتن، ماندن، جمع ترک، ترکان گذاشتن رها کردن واگذاشتن، جمع ترک ترکان
درک، پی بردن، فهم مارش، دریافت، رسش هم آوای دهش: رسیدن میوه به پختگی و رسیدن کودک به بالندگی وابا در رسیدن به در رسیدن کسی را الحاق وصول، رسیدن کودک به بلوغ و میوه و حاصل گیاه به پختگی، در یافتن فهم کردن بر رسیدن درک کردن، عملی که بواسطه قوای مدرکه انجام میگردد و آن عبارت است از حصول صور اشیا نزد عقل یا نفس ناطقه و یا عبارت از حصول صور مدرکات است نزد مدرک
زیرا که ازایرا که ازاین رو که از این جهت که بدین سبب که
مشترک شدن وشریک دانستن کسی را برای خدا، جمع شریک، هنبازان همباگان هنباز کردن، هنبازشدن همباگی، همخدایی برای خدا هنباز ترشیدن جمع شریک انبازان شریکان. شریک قرار دادن انباز کردن کسی را در خود شریک کردن، شریک دانستن برای خدا شریک بخدا
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مکان آریائیان، محل زندگی آریائی ها، نام کشور باستانی ما، از نظر لغوی هم ریشه با کلمه آریا و ایرج
یابندگی، پی بردن، دریافت
خرده، ناکارایی
مخفف زیراکه، بدلیل که، از این راه که از این جهت بدین سبب ایرا
ویرانه، ریهیده ، خرابه
ندیم مقرب مصاحب، جمع ایناقان
کار زار، بر خاک مالیدن در خاک غلتاندن
ساحل کنار دریا
آماسیدن، آماس کردن پستان آماس پستان
محیط و پیرامون و گرداگرد ودایره
آرایش برگ
در آوردن، ذکر نمودن، بیان کردن، فرود آوردن، وارد ساختن
وارث گردانیدن
رسیدن، چیرگی
ترک ها، ترک زبانان، جمع واژۀ ترک
مخفّف واژۀ زیرا که، ازیراک، برای این که
زیراکه، برای اینکه، ازاین روکه، ازاین جهت که، برای مثال طاعت پیش آر و علم جوی ازیراک / طاعت و علم است بند و فند زمانه (ناصرخسرو - ۳۸۲)
شریک قرار دادن، شریک کردن کسی را در کاری یا چیزی، شریک دانستن برای خدا و مشرک شدن
درک کردن، دریافتن، پی بردن، فهمیدن، قوۀ درک و فهم، دستیابی به چیزی، رسیدن، برداشت محصول
وارث گردانیدن، کسی را وارث قرار دادن، برای کسی میراث گذاشتن
جمع ترک، ترکان
حرف ربط مرکب، زیرا که، از این جهت که
ساحل، کنار دریا
وارد ساختن، داخل کردن، خرده گرفتن، اعتراض کردن، خرده گیری، مفرد ایرادات
ایراد بنی اسراییلی: خرده گیری به قصد بهانه جویی در مورد کارهای غیرمهم
ایراد بنی اسراییلی: خرده گیری به قصد بهانه جویی در مورد کارهای غیرمهم
وارث کردن، کسی را وارث قرار دادن
زیرا
وارد ساختن، چیزی بر کسی وارد کردن، بیان کردن، بهانه، خرده گیری، عیب، نقص