جدول جو
جدول جو

معنی اوفتنده - جستجوی لغت در جدول جو

اوفتنده(تَ دَ / دِ)
آنکه بیفتد. ساقطشونده، جای بیضه نهادن مرغ در سر کوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اوفتادن
تصویر اوفتادن
افتادن، افتدن، فتیدن، فتادن، افتیدن، فتدن
از بالا به پایین افتادن، سقوط کردن، فرود آمدن
بی استفاده در جایی رها شدن، بستری یا زمین گیر شدن
وقوع حادثه ای به صورت ناگهانی در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن
سقط شدن جنین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افکنده
تصویر افکنده
انداخته شده، گسترده، کنایه از شکست خورده، کنایه از خوار، ذلیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
زمین خورده، ازپادرآمده، کنایه از فروتن، کنایه از زبون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توفنده
تصویر توفنده
غرنده، ویژگی آنچه یا آنکه بانگ مهیب برآورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوژننده
تصویر اوژننده
اف کننده، به خاک اف کننده، برزمین زننده
فرهنگ فارسی عمید
(کِ یَ کَ دَ)
صورتی از اوفتادن:
گر سعیدی از مناره اوفتید
بادش اندر جامه افتاد و رهید.
مولوی.
از آن بانگ دهل از عالم کل
بدین دنیای فانی اوفتیدیم.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ / دِ)
گل بهم پیچیده و رنگارنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ رَ دَ / دِ)
نعت فاعلی ازاوبردن به معنی بلعکننده. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، سخت تر و محکم تر. (منتهی الارب). محکمتر و استوارتر. (غیاث) : خذ الامر بالاوثق، ای بالاشد الاحکم. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / دِ)
افشانده. رجوع به افشانده شود.
لغت نامه دهخدا
(کَ زَ دَ)
افتادن و از پا درآمدن.
لغت نامه دهخدا
(کَ فَ فَ کَ کَدَ)
افکندن:
سهم تو اوفکند به پیکان بید برگ
بر پیکر معاند تو لرزه چون پده.
نزاری
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ)
توقف کننده
لغت نامه دهخدا
(اُ تَ دَ / دِ)
آنچه شایستگی افتادن را باشد. سقوطکننده
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
زمین خورده. سقوطکرده:
صاحب هنری حلال زاده
هم خاسته و هم اوفتاده.
نظامی.
لغت نامه دهخدا
تصویری از افکنده
تصویر افکنده
انداخته بر زمین زده، گسترده، از شماره بیرون شده ساقط
فرهنگ لغت هوشیار
پرت شده زمین خورده، از پا در آمده سقط شده، فروتن متواضع، کم رو، زبون، جمع افتادگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افگنده
تصویر افگنده
انداخته بر زمین زده، گسترده، از شماره بیرون شده ساقط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوفتاده
تصویر اوفتاده
افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوژننده
تصویر اوژننده
اسم اوژندن اوژنیدن، افکننده اندازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوفتادن
تصویر اوفتادن
افتادن، از پا در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
از بالا بپایین پرت شدن بزمین خوردن سقوط کردن، از پا در آمدن ساقط شدن سقط شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افکنده
تصویر افکنده
((اَ کَ دِ))
انداخته، بر زمین زده، گسترده، به حساب نیامده، مطرود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
((اُ دِ))
زمین خورده، از پا درآمده، فروتن، متواضع، مصروع، کسی که دچار صرع شده باشد، اطلاق شده، فتاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
مردود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
Drooping, Droopy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
tombant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
herabhängend, schlaff
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
обвислий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
zwisający
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
下垂的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
caído
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
pendente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
caído
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
свисающий
دیکشنری فارسی به روسی