جدول جو
جدول جو

معنی اوزارک - جستجوی لغت در جدول جو

اوزارک(اُ)
فلاتی در حدود 155400 کیلومتر مربع در کشورهای متحدآمریکا که بیشتر آن در میسوری و قسمتهایی از آن نیزدر ایالات آرکانساس، اوکلاهوما و کانزاس واقع است. ارتفاع متوسط آن 610 متر است. (دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انبارک
تصویر انبارک
در دورۀ ساسانیان، محل نگه داری اسلحه و مهمات سپاهیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوزار
تصویر اوزار
ابزار، جمع واژۀ وزر، وزر ها
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ وزر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به وزر شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
افزار و ابزار وآلت. (ناظم الاطباء). آلات و ادوات کارگران. (غیاث اللغات). دست افزار پیشه وران. (هفت قلزم) (آنندراج) (برهان) (انجمن آرا).
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
جمع واژۀ آرکه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به آرکه شود، جمع واژۀ اولی ̍. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به اولی شود، جمع واژۀ آلیه. (ناظم الاطباء). رجوع به آلیه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاوزاره
تصویر پاوزاره
پاوزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوزار
تصویر اوزار
ابزار، و به معنی گناهها و بارهای سنگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوزارس
تصویر لوزارس
زمین سست
فرهنگ لغت هوشیار
مقداری از دیوار که از کف اطاق تا کنار طاقچه مرتبه پایین را شامل است و بهنگام نشستن بدان تکیه دهند ازاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاوزار
تصویر پاوزار
تخته ایست که جولاهگان پای برو نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوزار
تصویر اوزار
((اَ یا اُ))
جمع وزر، گناه ها، بارهای گران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
آلتن، آلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اوباره
تصویر اوباره
آناکوندا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
Instrumental
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
instrumental
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پارچه ای دست بافت برای روانداز چادرشب، سفره، غم و غصه
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان رامسر تنکابن، روستایی در کنار رودخانه
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
enstrümantal
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
악기의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
楽器の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
אינסטרומנטלי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
यांत्रिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
instrumental
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
เครื่องดนตรี
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
инструментальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
instrumentaal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
instrumental
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
strumentale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
instrumental
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
工具的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
instrumentalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
інструментальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
instrumental
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
ya kimsingi
دیکشنری فارسی به سواحیلی