بلع کردن، بلعیدن، فرو بردن به حلق، ناجویده فرو بردن، برای مثال به دشت ار به شمشیر بگذاردم / از آن به که ماهی بیوباردم (رودکی - ۵۴۳)، ایمن مشو از زمانه زیراک او / ماری ست که خشک و تر بیوبارد (ناصرخسرو - ۲۵۳)
بلع کردن، بلعیدن، فرو بردن به حلق، ناجویده فرو بردن، برای مِثال به دشت ار به شمشیر بگذاردم / از آن بِه که ماهی بیوباردم (رودکی - ۵۴۳)، ایمن مشو از زمانه زیراک او / ماری ست که خشک و تر بیوبارد (ناصرخسرو - ۲۵۳)
قضائی است در لواءحمید، در ولایت قونیۀ اناطول، کرسی آن شهر اسبارته دارای 29 قریه و 522 خانه. سکنۀ آن 13152 تن. این شهر در مغرب شهر قونیه بین 37 درجه و 45 دقیقه و 15 ثانیه عرض شمالی بمسافت 64 میلی شمال اضالیا واقع، شهریست زیبا و بانزهت، نهرهای کوچکی آنرا سیراب کند و ابن بطوطه اسبارته را ’سبرتا’ یاد کرده است. عمارات و اسواق آن نیکو و دارای بساتین و انهار بسیار است وقلعه ای در کوهی مرتفع دارد. در اسبارته قریب 10 جامع و عده ای مساجد و مدارس و کتابخانه ایست دارای 600 مجلد و یک مکتب رشدی. و همه مکاتب متعلق به مسلمانان و مسیحیان است. رجوع به ضمیمۀ معجم البلدان شود
قضائی است در لواءحمید، در ولایت قونیۀ اناطول، کرسی آن شهر اسبارته دارای 29 قریه و 522 خانه. سکنۀ آن 13152 تن. این شهر در مغرب شهر قونیه بین 37 درجه و 45 دقیقه و 15 ثانیه عرض شمالی بمسافت 64 میلی شمال اضالیا واقع، شهریست زیبا و بانزهت، نهرهای کوچکی آنرا سیراب کند و ابن بطوطه اسبارته را ’سبرتا’ یاد کرده است. عمارات و اسواق آن نیکو و دارای بساتین و انهار بسیار است وقلعه ای در کوهی مرتفع دارد. در اسبارته قریب 10 جامع و عده ای مساجد و مدارس و کتابخانه ایست دارای 600 مجلد و یک مکتب رشدی. و همه مکاتب متعلق به مسلمانان و مسیحیان است. رجوع به ضمیمۀ معجم البلدان شود
پر کردن و انبار کردن چیزی از چیزی دیگر. (برهان قاطع) (آنندراج). انباشتن. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پر کردن. انبار کردن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : تو جیحون مینبار هرگز بمشک که من برگشایم در گنج خشک. دقیقی. بینبارم این رود جیحون بمشک بمشک آب دریا کنم پاک خشک. دقیقی. ای شاه قلعه های دگر ساز کاین وزیر سالی دگر بزرّ بینبارد این حصار. فرخی. وآنگه آن کیسه بکافور بینباری درکشی سرش بابریشم زنگاری. منوچهری. اگر تو آسمان را درنوردی همان دریا بینباری بمردی. (ویس و رامین). خردمندا چه مشغولی بدین انبار بی حاصل که این انبارت از کشکین چو از حلوا بینبارد. ناصرخسرو. بیاغارد بخون پهلوی ماهی بینبارد بگرد افلاک گردان. ناصرخسرو. نه فلک را بکام بگذاریم پنج و چهار و سه را بینباریم. سنایی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 107 الف). بیک سخن دهن آرزو فروبندی بیک سخا دهن آز را بینباری جوابش چنین داد دانای دور که با چون منی برمینبار جور. نظامی. زمین کردار اگر با من نباشد آسمان خاکی در انبارم بسیل اشک از این هفت بنیادش. شمس طیبی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 107 الف). ، مانند شدن: از خواب و خور انباز تو گشته ست بهائم آمیزش تو بیشتر است انده کمتر. ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 172)
پر کردن و انبار کردن چیزی از چیزی دیگر. (برهان قاطع) (آنندراج). انباشتن. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پر کردن. انبار کردن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : تو جیحون مینبار هرگز بمشک که من برگشایم در گنج خشک. دقیقی. بینبارم این رود جیحون بمشک بمشک آب دریا کنم پاک خشک. دقیقی. ای شاه قلعه های دگر ساز کاین وزیر سالی دگر بزرّ بینبارد این حصار. فرخی. وآنگه آن کیسه بکافور بینباری درکشی سَرْش بابریشم زنگاری. منوچهری. اگر تو آسمان را درنوردی همان دریا بینباری بمردی. (ویس و رامین). خردمندا چه مشغولی بدین انبار بی حاصل که این انبارت از کشکین چو از حلوا بینبارد. ناصرخسرو. بیاغارد بخون پهلوی ماهی بینبارد بگرد افلاک گردان. ناصرخسرو. نُه فلک را بکام بگذاریم پنج و چهار و سه را بینباریم. سنایی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 107 الف). بیک سخن دهن آرزو فروبندی بیک سخا دهن آز را بینباری جوابش چنین داد دانای دور که با چون منی برمینبار جور. نظامی. زمین کردار اگر با من نباشد آسمان خاکی در انبارم بسیل اشک از این هفت بنیادش. شمس طیبی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 107 الف). ، مانند شدن: از خواب و خور انباز تو گشته ست بهائم آمیزش تو بیشتر است انده کمتر. ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 172)