جدول جو
جدول جو

معنی انگلک - جستجوی لغت در جدول جو

انگلک
(اَ گُ لَ)
مصغر انگل. انگل، انگشت کوچک. رجوع به انگل و انگولک کردن شود
لغت نامه دهخدا
انگلک
انگشت کوچک
تصویری از انگلک
تصویر انگلک
فرهنگ لغت هوشیار
انگلک
((اَ گُ لَ))
انگشت کوچک
تصویری از انگلک
تصویر انگلک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انگژک
تصویر انگژک
انگژ، بیل پهن که با آن زمین را هموار کنند، آلتی آهنی که پیلبانان با آن پیل را می رانند، کجک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجلک
تصویر انجلک
دانۀ امرود جنگلی درشت تر از دانۀ امرود که دارای پوست سیاه رنگ و مغز سفید و شیرین است و آن را تف می دهند و می خورند و در طب هم به کار می رود، انجکک، دانج ابروج، انچوچک، انچکک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگولک
تصویر انگولک
انگولک کردن، انگولک کردن مثلاً دستکاری کردن، با چیزی ور رفتن، مزاحم کسی شدن، به کسی آزار رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنگلک
تصویر بنگلک
بنه، درخت پستۀ وحشی یا سقّز که از تنۀ آن سقز، از گل و برگ آن رنگ سرخ رنگرزی و از میوۀ روغنی آن ترشی درست می کنند، بوگلک، بوی گلک، چاتلانقوش
بوتۀ گل، درخت گل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگله
تصویر انگله
دکمه، منگوله، حلقه، جادکمه، انگل، انگول، انگیل
فرهنگ فارسی عمید
پیراهن قمیص: گل کنگلک بدست حسد چاک میزند برتو چو دید زینت تر لیک زرکشی. (وصاف الحضره. سبک شناسی) مغولی پیراهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگزک
تصویر انگزک
مصغر انگژ کجک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگژک
تصویر انگژک
مصغر انگژ کجک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگله
تصویر انگله
تکمه دگمه گوی گریبان انگل عروه
فرهنگ لغت هوشیار
حالت و چگونگی موجودات و اشخاصی که زندگی را بطور طفیلی میگذرانند طفیلی شدن، حالت کسانی که در جامعه سر بار دیگرانند، طفیلی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگولک
تصویر انگولک
تحریک، انگشت کوچک انگشت کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
Parasitic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parasitaire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parasit
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
পরজীবী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parasi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parazitik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
기생적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
寄生的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
טפילי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
परजीवी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
паразитичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
กาฝาก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parasitair
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parasitario
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parassitario
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parasitário
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
寄生的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
pasożytniczy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parasitär
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
паразитический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
طفیلی
دیکشنری فارسی به اردو