معنی انگولک انگولک انگولک کردن، انگولک کردن مثلاً دستکاری کردن، با چیزی ور رفتن، مزاحم کسی شدن، به کسی آزار رساندن تصویر انگولک فرهنگ فارسی عمید
انگوله انگوله فرانسوی سمداریان تکمه دگمه گوی گریبان، حلقه ای که تکمه را از آن گذرانند فرهنگ لغت هوشیار
انگورک انگورک انگور کوچک، نوعی عنکبوت که شبیه دانۀ انگور استانگورک چشم: مردمک چشم، انگوره فرهنگ فارسی عمید
انگوله انگوله گوی گریبان و تکمۀ کلاه، فاش کردن حدیث را بطرز سخن چینی، تیرانداختن بر شکار بطوری که بگریزد و بمیرد. حدیث: کل ما اصمیت ودع ما انمیت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کشته شدن شکار دور از نظر شکارچی. (از آنندراج) لغت نامه دهخدا
انگورک انگورک مردمک دیده. (انجمن آرا) (آنندراج). سیاهی چشم. (یادداشت مؤلف) : انگورک چشم ماست خالت گویی کزعین سواد مردم دیده فتاد. مولوی (از آنندراج). لغت نامه دهخدا