- انگل
- مرد ناشناس، گستاخ، سرخر، موی دماغ، طفیلی، سربار
معنی انگل - جستجوی لغت در جدول جو
- انگل
- جانداری که تمام یا قسمتی از عمرش را به موجود دیگری بچسبد و از جسم او غذا دریافت کند، پارازیت، کنایه از کسی که سربار سایرین شود و به هزینۀ دیگران روز بگذراند، طفیلی
انگله، دکمه، منگوله، حلقه، جادکمه، انگول، انگیل
- انگل ((اَ گُ))
- انگشت، اصبع
- انگل ((اَ گَ))
- گیاه یا جانوری که تمام یا قسمتی از عمرش را به موجود دیگری بچسبد و از جسم او تغذیه کند، موجود زنده ای که روی پوست، داخل بدن انسان یا حیوانی زندگی کند، طفیلی، سرخر، مزاحم، سربار
- انگل
- انگشت دست
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حالت و چگونگی موجودات و اشخاصی که زندگی را بطور طفیلی میگذرانند طفیلی شدن، حالت کسانی که در جامعه سر بار دیگرانند، طفیلی شدن
تکمه دگمه گوی گریبان انگل عروه
انگشت کوچک
دکمه، منگوله، حلقه، جادکمه، انگل، انگول، انگیل
Parasitic
паразитический
parasitär
паразитичний
pasożytniczy
parasitário
parassitario
parasitario
parasitaire
parasitair
parasit
أولويّةٌ
परजीवी
טפילי
parazitik
parasi
পরজীবী
طفیلی
ازگیل
بوته و درخت گل، ثمر بوته گل، میوه بن چتلاقوچ چاتلانقوش