- انعصاب
- سخت شدن
معنی انعصاب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گماشتگی، گماشتن، گمایش، به کار گماری
برپاشدن، به کاری قیام کردن، منصوب شدن
بازایست از گناه
فشرده شدن فشاردگی
منصوب شدن، برقرار شدن، به کاری اقدام کردن، برپا خاستن
سهشگران
جمع عصب، پی، مفاصل
جمع نصب، سنگهائی که گرداگرد کعبه بر پا میکردند و می پرسیدند و بر آنها ذبح و قربانی میکردند
عصبها، کنایه از وضعیت روحی شخص، جمع واژۀ عصب
جمع عصب، پی ها، عصب ها، وضع روحی و روانی
جمع نصب، مجسمه هایی که اعراب پیش از اسلام آن ها را پرستش می کردند
دست از کارکشی
ویژه سازی
گماشتگی
گزینش، گزینه
گروه شدن مردم ومتحد شدن برای امری، از کار دست کشیدن
مال کسی را به زور گرفتن
کشیده شدن
خوی ریختن
دربستگری تنها فروشی دربست، کوتاه شدن در گنجیدن، در تنگنا افتادن، کوتاهی در تنگنا افتادن، محدود بودن مخصوص بودن امری بکسی یا موسسه ای، محدود کردن ساخت توزیع یا فروش چیزی بدولت یا موسسه و یا شرکتی: انحصار دخانیات انحصار فروش مشروبات الکلی، محدودیت، جمع انحصارات
سوراخدار شدن رخنه یافتن
روان شدن: خون یاآب
پی در پی رسیدن
تاراج کردن به زور گرفتن
در رنج افتادن به سختی افتادن کمان بردوش افکندن
نقاب زدن
حق خود را گرفتن
کینه کشیدن از ظالم، پیروزی یافتن، پیروز شدن
اندرز پذیری پند پذیری نصیحت پذیرفتن قبول نصیحت کردن اندرز گرفتن
خاموش بودن
درازگردیدن درازیدن، بر گزیدن