- اندوزیدن
- اندوختن
معنی اندوزیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- اندوزیدن
- اندوختن، پس انداز کردن، ذخیره کردن، اندوخته کردن، جمع کردن، اندوزیدن، فراهم کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شریک بودن
افروختن
در هم کشیده شدن پوست بدن چین و چروک یافتن پوست چهره و بدن (بسبب پیری) خ
در هم کشیده شدن پوست بدن چین و چروک یافتن پوست چهره و بدن (بسبب پیری) خ
پشتیبانی کردن، پناه گرفتن
اندودن کاهگل گرفتن (بام دیوار) گل مالیدن
خراب و آلوده بودن
انداییدن
بوکردن
انبوییدن
پدیده آمدن
پنداشتن، خیال کردن
انگیختن
پدید آمدن، موجود گردیدن
ذخیره کننده، پس انداز کننده
پناه گرفتن، پناهنده شدن، پناه بردن
درهم کشیده شدن پوست بدن، چین و چروک پیدا کردن پوست چهره در اثر پیری
انگیختن، واداشتن، تحریک کردن، شوراندن، پدید آوردن، نقش برجسته ساختن، زنده کردن دوباره، جنباندن از جای، به جنبش آوردن، برجهانیدن، بلندکردن
اندودن، کاهگل کردن بام یا دیوار، گل مالی کردن، آلوده کردن، انداییدن، انداوش، انداویدن
انداییدن، اندودن، کاهگل کردن بام یا دیوار، گل مالی کردن، آلوده کردن، انداییدن، انداوش
روشن کردن، روشن شدن، درخشان شدن، روشن کردن آتش یا چراغ و امثال آن، فروختن، افروزاندن، افروزان، افروختن، فروزیدن
فعالیت ذهنی آگاهانه برای شکل دهی به تصورات ذهنی و دریافت مطلب، اندیشه کردن، فکر کردن، خیال کردن، پنداشتن
بوییدن، استشمام کردن
بو کردن، برای مثال از دست خیال روی تو وقت سحر / گلدستۀ وصل تو همی انبویم (فخر زرگر - لغتنامه - انبوییدن)
раздумывать
nachdenken
розмірковувати