جدول جو
جدول جو

معنی اندوزیدن - جستجوی لغت در جدول جو

اندوزیدن
اندوختن
تصویری از اندوزیدن
تصویر اندوزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
اندوزیدن
اندوختن، پس انداز کردن، ذخیره کردن، اندوخته کردن، جمع کردن، اندوزیدن، فراهم کردن
تصویری از اندوزیدن
تصویر اندوزیدن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انبازیدن
تصویر انبازیدن
شریک بودن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افروزیدن
تصویر افروزیدن
افروختن
فرهنگ لغت هوشیار
در هم کشیده شدن پوست بدن چین و چروک یافتن پوست چهره و بدن (بسبب پیری) خ
فرهنگ لغت هوشیار
در هم کشیده شدن پوست بدن چین و چروک یافتن پوست چهره و بدن (بسبب پیری) خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندخسیدن
تصویر اندخسیدن
پشتیبانی کردن، پناه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندائیدن
تصویر اندائیدن
اندودن کاهگل گرفتن (بام دیوار) گل مالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انداییدن
تصویر انداییدن
خراب و آلوده بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انداویدن
تصویر انداویدن
انداییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبوییدن
تصویر انبوییدن
بوکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبوهیدن
تصویر انبوهیدن
انبوییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبوسیدن
تصویر انبوسیدن
پدیده آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
پنداشتن، خیال کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگیزیدن
تصویر انگیزیدن
انگیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبوسیدن
تصویر انبوسیدن
پدید آمدن، موجود گردیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندوزنده
تصویر اندوزنده
ذخیره کننده، پس انداز کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندخسیدن
تصویر اندخسیدن
پناه گرفتن، پناهنده شدن، پناه بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجوخیدن
تصویر انجوخیدن
درهم کشیده شدن پوست بدن، چین و چروک پیدا کردن پوست چهره در اثر پیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگیزیدن
تصویر انگیزیدن
انگیختن، واداشتن، تحریک کردن، شوراندن، پدید آوردن، نقش برجسته ساختن، زنده کردن دوباره، جنباندن از جای، به جنبش آوردن، برجهانیدن، بلندکردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انداییدن
تصویر انداییدن
اندودن، کاهگل کردن بام یا دیوار، گل مالی کردن، آلوده کردن، انداییدن، انداوش، انداویدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انداویدن
تصویر انداویدن
انداییدن، اندودن، کاهگل کردن بام یا دیوار، گل مالی کردن، آلوده کردن، انداییدن، انداوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افروزیدن
تصویر افروزیدن
روشن کردن، روشن شدن، درخشان شدن، روشن کردن آتش یا چراغ و امثال آن، فروختن، افروزاندن، افروزان، افروختن، فروزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
فعالیت ذهنی آگاهانه برای شکل دهی به تصورات ذهنی و دریافت مطلب، اندیشه کردن، فکر کردن، خیال کردن، پنداشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انبوییدن
تصویر انبوییدن
بوییدن، استشمام کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انبوسیدن
تصویر انبوسیدن
((اَ دَ))
بوجود آمدن، تولد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندخسیدن
تصویر اندخسیدن
((اَ دَ دَ))
پناه دادن، پشتیبانی کردن، پناه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انداییدن
تصویر انداییدن
((اَ دَ))
اندادیدن، اندودن. گل مالی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انجوخیدن
تصویر انجوخیدن
((اَ دَ))
انجخیدن، چین و چروک یافتن پوست چهره و بدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
((اَ دَ))
فکر کردن، تأمل کردن، ترس داشتن، ترسیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انبوییدن
تصویر انبوییدن
بو کردن، برای مثال از دست خیال روی تو وقت سحر / گلدستۀ وصل تو همی انبویم (فخر زرگر - لغتنامه - انبوییدن)
فرهنگ فارسی عمید
розмірковувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی