- اندوز
- در ترکیب بمعنی (اندوزنده) آید: مال اندوز، نیز در ترکیب بمعنی (اندوخته) آید: ظلمت اندوز
معنی اندوز - جستجوی لغت در جدول جو
- اندوز
- اندوختن، پسوند متصل به واژه به معنای اندوزنده مثلاً مال اندوز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اکتساب
اندوه غم
جوال دوز
قصد و میل نمودن، فصد و عزم
غم و غصه
کاهگل که بر بام و دیوار کشند گلابه، در ترکیب بمعنی (اندوده) آید: زر اندود سیم اندود گل اندود
پند، وعظ، موعظه، نصیحت، نصح، تذکیر، حکایت
پند، نصیحت، وصیت، حکایت
غم، غصه، دلگیری، گرفتگی دل
جوال دوز، نوعی نخ برای دوختن جوال، توبره و مانند آن
جرب، نوعی بیماری پوستی واگیردار که باعث سوزش و خارش پوست بدن و پیدا شدن جوش های بسیار ریز روی پوست می شود، انگل آن در زیر پوست بدن سوراخ هایی ایجاد می کند، گر، گال، گری، اندروب، انروب
ماده ای مثل کاهگل، گچ یا سیمان که روی بام یا دیوار مالیده شود، (بن ماضی اندودن) اندودن، اندوده، پسوند متصل به واژه به معنای مالیده شده مثلاً زراندود، سیم اندود، گل اندود
انداختن، پسوند متصل به واژه به معنای اندازنده مثلاً آتش انداز، تیرانداز، سنگ انداز، کلوخ انداز،
پسوند متصل به واژه به معنای انداخته شده مثلاً پس انداز،
پسوند متصل به واژه به معنای مناسب برای انداختن مثلاً زیرانداز، روانداز،
اندازه، مقیاس، قصد، میل، آهنگ، مرتبه، لیاقت، مقام
پسوند متصل به واژه به معنای انداخته شده مثلاً پس انداز،
پسوند متصل به واژه به معنای مناسب برای انداختن مثلاً زیرانداز، روانداز،
اندازه، مقیاس، قصد، میل، آهنگ، مرتبه، لیاقت، مقام
ماده ای که به چیزی بمالند، مانند کاهگل که روی بام یا دیوار مالند
قصد و میل حمله کردن، اندازه، مقیاس
غم، غصه، انده
گلیمی که چهار گوشۀ آن را بالاتر از سطح زمین به چهار میخ ببندند و به صورت تخت بر آن بنشینند
Sorrow
печаль
Trauer
смуток
smutek
tristeza
dolore
tristeza
tristesse
verdriet
ความโศกเศร้า
kesedihan