معنی اندوزش - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با اندوزش
اندوزه
- اندوزه
- بنفشه. (آنندراج) (ناظم الاطباء).
اندوه. غم. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
اندودش
- اندودش
- گل کاری. گل مالی. اندایش:
برون بنا ماند برجای خویش
کز اندودش گل حرم داشت پیش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
اندوز
- اندوز
- در ترکیب بمعنی (اندوزنده) آید: مال اندوز، نیز در ترکیب بمعنی (اندوخته) آید: ظلمت اندوز
فرهنگ لغت هوشیار
اندوز
- اندوز
- اندوختن، پسوند متصل به واژه به معنای اندوزنده مثلاً مال اندوز
فرهنگ فارسی عمید
اندوز
- اندوز
- اندوزنده. (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء). جمعکننده. (شرفنامۀ منیری) (سروری) (فرهنگ خطی) (ناظم الاطباء). حاصل کننده. (ناظم الاطباء) (شرفنامۀ منیری). در ترکیب به معنی اندوزنده آید. (فرهنگ فارسی معین) : ثواب اندوز، جاه اندوز، حکمت اندوز، دانش اندوز، سروراندوز، سیم اندوز، شرف اندوز، شکراندوز، شهرت اندوز، عفواندوز، عمل اندوز، غم اندوز، کین اندوز، عفواندوز، مال اندوز، مهراندوز، نام اندوز، نیکی اندوز.
لغت نامه دهخدا