جدول جو
جدول جو

معنی اندول

اندول
گلیمی که چهار گوشۀ آن را بالاتر از سطح زمین به چهار میخ ببندند و به صورت تخت بر آن بنشینند
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اندول

اندول

اندول
تخت مانندی از گلیم که بر چهارچوبه ای بامیخ محکم کرده باشند و بر روی آن نشینند چنانکه در زنگبار معمول است. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

بندول

بندول
ریسمانی که بدریچه دول آسیا اتصال دارد و چون آن را بکشند غله از دول در میان دو سنگ آسیا داخل گردد
فرهنگ لغت هوشیار

اندوز

اندوز
در ترکیب بمعنی (اندوزنده) آید: مال اندوز، نیز در ترکیب بمعنی (اندوخته) آید: ظلمت اندوز
فرهنگ لغت هوشیار

اندود

اندود
کاهگل که بر بام و دیوار کشند گلابه، در ترکیب بمعنی (اندوده) آید: زر اندود سیم اندود گل اندود
فرهنگ لغت هوشیار

انگول

انگول
اَنگُل، انگشتان دست
اَنگَله، دکمه، منگوله، حلقه، جادکمه، اَنگَل، اَنگیل
انگول
فرهنگ فارسی عمید