- اندودن
- مالیدن چیزی روی چیز دیگر
معنی اندودن - جستجوی لغت در جدول جو
- اندودن
- پوشاندن چیزی با مالیدن چیز دیگر به روی آن، مثل کاهگل مالیدن به بام یا دیوار، آب زر یا آب نقره دادن به فلزات و شیره یا روغن مالیدن به چیزی، اندود کردن،
برای مثال چو خرما به شیرینی اندوده پوست / چو بازش کنی استخوانی در اوست (سعدی۱ - ۳۸)
- اندودن ((اَ دَ))
- آلودن، آب دادن فلزات، شیره و روغن مالیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مالیدن
آفریدن، انباشتن، روی هم گذاشتن
اندود کرده انداییده، مطلا و مفضض شده، تدهین شده
تعجب کردن، از روی شک سخنی گفتن
تعجب کردن، از روی شک و گمان سخن گفتن
اندود شده، کاهگل مالی شده، آب زرداده شده
چیدن، چیدن گل، بالای هم چیدن، روی هم گذاشتن، انباشتن، فراهم آوردن، کنایه از آفریدن، آفرینش، برای مثال بودنت در خاک باشد یافتی / همچنان کز خاک بود انبودنت (رودکی - ۵۲۱)
آفریدن
کاهگل که بر بام و دیوار کشند گلابه، در ترکیب بمعنی (اندوده) آید: زر اندود سیم اندود گل اندود
ماده ای مثل کاهگل، گچ یا سیمان که روی بام یا دیوار مالیده شود، (بن ماضی اندودن) اندودن، اندوده، پسوند متصل به واژه به معنای مالیده شده مثلاً زراندود، سیم اندود، گل اندود
ماده ای که به چیزی بمالند، مانند کاهگل که روی بام یا دیوار مالند
اکتساب
تحصیل
ضمیر، داخل
توضیح دادن، تشریح کردن، شرح دادن
بستن، قید کردن مقید کردن، حبس کردن زندان کردن
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
یاری کننده درستکاران، نام پادشاهان معروف اشکانی، از شخصیتهای شاهنامه، نام چند تن از پادشاهان اشکانی
زیر لب و آهسته با خود سخن گفتن
تراشیدن چوب و فلز رنده کردن، جلا دادن صیقل دادن، هموار کردن برابر ساختن
سرودگوی، خوش الحان، بلبل، زند خوان زردشتی
شگفتی کردن تعجب نمودن
بیشتر کردن، علاوه کردن
ریزه ریزه کردن ریز ریز کردن، بیرون کشیدن، استره زدن در حجامت بریدن، آزردن زخم زدن
پارسی تازی شده اندگان شهری است در توران
انداییدن
غمگین غمناک غصه دار
اندوهگین
اندوختن