معنی اندمان
- اندمان(پسرانه)
- از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر طوس سردار ایرانی و از سپاهیان کیخسرو پادشاه کیانی
واژههای مرتبط با اندمان
اندیان
- اندیان
- در بعضی از نسخه های شاهنامه نام یکی از سرداران فریدون پادشاه پیشدادی
راندمان
- راندمان
- بازده، بهره وری
راندمان
- راندمان
- میزان و موفقیت در کار، بازده
اندجان
- اندجان
- پارسی تازی شده اندگان شهری است در توران
اندمال
- اندمال
- سر به هم آوردن زخم، به شدن بهبودی یافتن به شدنبهبود یافتن (زخم) سر بهم آوردن (جراحت)، بهبود سر بهم آوردگی
اندماج
- اندماج
- درآمدن، یگانگی در آمدن در امری داخل شدن، استوار شدن
اندران
- اندران
- اشق
اندمال
- اندمال
- خوب شدن و بهبود یافتن زخم و جراحت
اندماج
- اندماج
- درآمدن در کاری یا امری، داخل شدن به درون چیزی، استوار شدن
