- انداویدن
- انداییدن
معنی انداویدن - جستجوی لغت در جدول جو
- انداویدن
- انداییدن، اندودن، کاهگل کردن بام یا دیوار، گل مالی کردن، آلوده کردن، انداییدن، انداوش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اندودن کاهگل گرفتن (بام دیوار) گل مالیدن
خراب و آلوده بودن
اندودن، کاهگل کردن بام یا دیوار، گل مالی کردن، آلوده کردن، انداییدن، انداوش، انداویدن
منتهی شدن
شریک بودن
آخر شدن و به نهایت رسیدن
انبارد خواهد انبارد بینبارانبارنده انبارده انبارش) پر کردن انبار کردن
پشتیبانی کردن، پناه گرفتن
اندوختن
پنداشتن، خیال کردن
پنداشتن تصور کردن گمان کردن
بخنده درآوردن
خیال بستن، خیال کردن، گمان بردن تصور کردن، ظن بردن توهم کردن، زعم حسبان، تصور باطل نمودن، حدس باطل زدن، گمان نادرست کردن، شمردن، بحساب آوردن، فرض کردن، انگاشتن گرفتن، تقدیر، عجب و تکبر نمودن
به پایان رسیدن، پایان یافتن
پناه گرفتن، پناهنده شدن، پناه بردن
اندوختن، پس انداز کردن، ذخیره کردن، اندوخته کردن، جمع کردن، اندوزیدن، فراهم کردن
فعالیت ذهنی آگاهانه برای شکل دهی به تصورات ذهنی و دریافت مطلب، اندیشه کردن، فکر کردن، خیال کردن، پنداشتن
بدبو کردن متعفن ساختن، فاسد کردن تباه ساختن: تنت همچو گیتی است از رنگ و بو بدو هر چه بدهی بگنداند او
((پِ دَ))
فرهنگ فارسی معین
گمان بردن، تصور کردن، سوءظن داشتن، تکبر نمودن، به حساب آوردن، شمردن، گمان نادرست کردن، تصور باطل نمودن، پنداشتن
پنداشتن، برای مثال زشت باید دید و انگارید خوب / زهر باید خورد و پندارید قند (رابعه - شاعران بی دیوان - ۷۴ حاشیه)
انگاشتن، برای مثال چو باد در قفس انگار کار دولت خصم / از آنکه دیر نپاید چو آب در غربال (انوری - ۲۸۲)
انباردن، انباشتن
раздумывать
nachdenken
розмірковувати
rozmyślać