جدول جو
جدول جو

معنی انجامیدن

انجامیدن((اَ دَ))
پایان گرفتن، اجرا شدن، منجر شدن
تصویری از انجامیدن
تصویر انجامیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با انجامیدن

انجامیدن

انجامیدن
بنهایت رسیدن و آخرشدن کار. (آنندراج). آخرشدن و بنهایت رسیدن. (فرهنگ رشیدی). آخرشدن. (مؤید الفضلاء) (شرفنامۀ منیری). منتهی گشتن و به آخر رسیدن و بپایان آمدن کار و تمام شدن. (ناظم الاطباء) :
چو انجامیده شد گفتار رامین
چو باد از پیش اوبرگشت آذین.
(ویس و رامین).
بنگر که جهانت چون بینجامد
هر روز تو کار نو چه آغازی.
ناصرخسرو.
در یک هفته سه انقلاب بدین نسق انجامید. (بدایعالازمان).
لغت نامه دهخدا

ننجامیدن

ننجامیدن
نینجامیدن. ناانجامیدن. مقابل انجامیدن. (یادداشت مؤلف). رجوع به انجامیدن شود
لغت نامه دهخدا