جدول جو
جدول جو

معنی انگاریدن

انگاریدن((اِ دَ))
پنداشتن، تصور کردن، انگاردن
تصویری از انگاریدن
تصویر انگاریدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با انگاریدن

انگاریدن

انگاریدن
انگاشتن، برای مِثال چو باد در قفس انگار کار دولت خصم / از آنکه دیر نپاید چو آب در غربال (انوری - ۲۸۲)
انگاریدن
فرهنگ فارسی عمید

انگاریدن

انگاریدن
تصور کردن و پنداشتن و گمان بردن. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اندیشه بردن. (ناظم الاطباء) :
عاشقی خواهی که تا پایان بری
پس بباید ساخت با هر ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خوردو انگارید قند.
رابعۀبنت کعب قزداری (از آنندراج).
، نوعی از مردم فرنگ هم هست. (برهان قاطع). مراد انگلیس است و انگریز از زبان پرتغالی در هندوستان معمول شده و از آنجا بدیگر ممالک اسلامی رسیده است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا

انباریدن

انباریدن
انبارد خواهد انبارد بینبارانبارنده انبارده انبارش) پر کردن انبار کردن
فرهنگ لغت هوشیار

انباریدن

انباریدن
انبار کردن و پر کردن، برآوردن آرد را از سوراخ پرویزن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

انگاریده

انگاریده
تصورشده. پنداشته. و رجوع به انگاریدن و انگاردن و انگار و انگارده و انگاشتن شود
لغت نامه دهخدا

هنگاریدن

هنگاریدن
زور و ستم ورزیدن، تند و تیز و سخت شدن و از این فعل فقط سیوم شخص مفرد زمان حال و استقبال مستعمل است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا