برگردیدن گونۀکسی: انتقع لونه (مجهولاً). (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تغییر یافتن رنگ چهره از ترس یا از اندوه، لغتی است در امتقاع. (از اقرب الموارد). برگردیدن گونه. (آنندراج). و رجوع به امتقاع شود.
برگردیدن گونۀکسی: اُنتقع لونه (مجهولاً). (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تغییر یافتن رنگ چهره از ترس یا از اندوه، لغتی است در امتقاع. (از اقرب الموارد). برگردیدن گونه. (آنندراج). و رجوع به امتقاع شود.
بطلب آب و علف و منفعت و نیکویی شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). طلب گیاه در موضع آن. (از اقرب الموارد). گیاه و آب جستن. (تاج المصادر بیهقی). یقال هؤلاء قوم منتجعون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و یقال انتجعنا ارضاً نطلب الریف، معارضه کردن کسی را در سخن، یقال انتدب فلان لفلان، اذا عارضه فی کلامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) ، تقدیر گرفتن: یقال خذما انتدب لک، ای مانص لک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تکفل و ضمان. (از معجم متن اللغه). داوطلب شدن امری را. قائم شدن بکاری. (یادداشت بخط مؤلف) : و انتدب امیرالمؤمنین للقیام بما وکله اﷲ الیه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301)... حتی یخرجه مستوفی الالفاظ و المعانی کأملح شی ٔ و احسنه فانتدب الصخری لهذه النادره و ضمن الاستقلال بهذه الغریبه... (معجم الادباء ج 2 ص 97)
بطلب آب و علف و منفعت و نیکویی شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). طلب گیاه در موضع آن. (از اقرب الموارد). گیاه و آب جستن. (تاج المصادر بیهقی). یقال هؤلاء قوم منتجعون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و یقال انتجعنا ارضاً نطلب الریف، معارضه کردن کسی را در سخن، یقال انتدب فلان لفلان، اذا عارضه فی کلامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) ، تقدیر گرفتن: یقال خذما انتدب لک، ای مانص لک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تکفل و ضمان. (از معجم متن اللغه). داوطلب شدن امری را. قائم شدن بکاری. (یادداشت بخط مؤلف) : و انتدب امیرالمؤمنین للقیام بما وکله اﷲ الیه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301)... حتی یخرجه مستوفی الالفاظ و المعانی کأملح شی ٔ و احسنه فانتدب الصخری لهذه النادره و ضمن الاستقلال بهذه الغریبه... (معجم الادباء ج 2 ص 97)