جدول جو
جدول جو

معنی انتساق

انتساق(اِ تِ)
با هم منتظم شدن امور. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). انتساق اشیا، انتظام بعضی با بعضی. (از اقرب الموارد). نظم پذیرفتن. منظم گردیدن. مرتب شدن. (فرهنگ فارسی معین). طریق و انتظام پذیرفتن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، لاغر گردانیدن شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کهنه کردن جامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی). کهنه گردانیدن جامه را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). اخلاق. ابلاء. (از اقرب الموارد). خلقان کردن
لغت نامه دهخدا