جدول جو
جدول جو

معنی انتاض - جستجوی لغت در جدول جو

انتاض(اِ تِ)
پاره کردن پوست خود را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پاره کردن پوست چنانکه قرحه آنگاه که بشکافدیا غنچه آنگاه که بشکفد. (یادداشت مؤلف) ، همگی شیر گوسپند را دوشیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). دوشیدن تمام شیر را از پستان گوسفند. (از اقرب الموارد) ، تهی کردن باد ابر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بپرداختن باد ابر را. استنجاف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انتقاض
تصویر انتقاض
شکستن عهد و پیمان، پیمان شکنی، عودت زخم پس از بهبود یافتن، باطل شدن طهارت بر اثر یکی از مبطلات، پاره شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتاج
تصویر انتاج
به نتیجه آوردن و نتیجه گرفتن از چیزی، فرارسیدن هنگام زاییدن دام ها، زایش شتر، گاو، گوسفند و نتیجه دادن آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انقاض
تصویر انقاض
ساختمان هایی که ویران کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتهاض
تصویر انتهاض
برخاستن، به پا خاستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انهاض
تصویر انهاض
برخیزاندن، برانگیختن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
بفسوس خندیدن بر کسی یا پنهان خندیدن بروشی که ضبط نتواند و بعض آن آشکار گردد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آماده شدن گیاه برای کندن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خوی بسیار آوردن. (ناظم الاطباء). بسیار عرق کردن. (از اقرب الموارد) ، گذشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، روشن کردن آب زهیدۀ بن دیوار را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). صافی کردن آب نجل (زه) بن دیوار را، اختیار کردن نجل را. (از اقرب الموارد). و رجوع به نجل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ناخوش بوی شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بوی بد گرفتن. (ناظم الاطباء). گندا شدن. (تاج المصادر بیهقی). بدبوی و گندیده شدن. (از اقرب الموارد) ، سخت دم زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بشدت نفس کشیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سر بیرون آوردن گیاه از زمین پیش از آنکه بیخش برآید. (ناظم الاطباء). سر بیرون آوردن گیاه از زمین پیش از آنکه ریشه بدواند. (از اقرب الموارد)، طلب نیکویی کردن از کسی. (از اقرب الموارد). نزدیک کسی شدن (و) نیکویی جستن. (مصادر زوزنی از یادداشت مؤلف) :
خرد باستفادۀ او برگماشت وقت تمام (کذا)
بانتجاع رود گوش من بیانش را.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 815).
هم آخر بنگزیرد از نقد و جنسی
که مستغنیم دارد از انتجاعی.
خاقانی.
از اکناف عالم تجار و اصحاب انتجاع و طالبان اعمال و اشغال رسیده بودند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آهک یا قطران مالیدن بر خود. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، آماسیدن و پیدا شدن فربهی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آماسیدن و آشکار شدن چاقی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
زاییدن و بچه آوردن: انتجت الناقه (مجهولاً) ، زایید آن ماده شتر و بچه آورد. (از منتهی الارب) (ازناظم الاطباء). بچه آوردن و زاییدن ناقه. (آنندراج) ، برگزیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). برگزیدن. (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). انتخاب. (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سپس ماندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). درنگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تأخر. (از اقرب الموارد) ، برگزیدن کسی را به راز گفتن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). مخصوص کردن کسی را به رازگویی. (از اقرب الموارد). کسی را مختص کردن به راز کردن با وی. (تاج المصادربیهقی) ، نشستن بر زمین بلند و با هم راز گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). با یکدیگر راز کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). راز کردن. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی). همرازساختن کسی را. با هم راز گفتن. (از اقرب الموارد). و از آنست حدیث: ما انتجیته و لکن اﷲ انتجاه، ای ان اﷲ امرنی ان اناجیه. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، حاجت خود برآوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
ببانگ آوردن کمان را، یقال انبض القوس، و انبض بالوتر، ببانگ آورد زه را. (از ناظم الاطباء). ببانگ آوردن کمان یا زه. (منتهی الارب) (از آنندراج). ببانگ آوردن زه کمان. (تاج المصادر بیهقی). کمان را پاره ای کشیدن و رها کردن تا آوازدهد. ترنگانیدن. (یادداشت مؤلف) ، فراموش کردن. (تاج المصادر بیهقی). فراموش کردن حاجت کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برخاستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث اللغات). بلند شدن. (از اقرب الموارد). راست ایستادن. ایستادن. (یادداشت مؤلف) ، لغتی است در انفجار، یقال: انثجرالدم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
باز کردن بنا و تاب رسن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). در هم گسسته شدن بناو باز شدن تابهای ریسمان. (از اقرب الموارد). ویران شدن بنا. (مصادر زوزنی). تاب باز شدن رسن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برداشتن سنگ سخت، بجانب چپ خمیدن شتر در سیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) : هذا هو الاصل ثم صارالانتحاء الاعتماد و المیل فی کل وجه. (منتهی الارب) ، یک سو کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کوشیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، انتحیت علی حلقهالسکین، ای عرضت، و انتحی الشی ٔ له، ای اعرض له. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تکیه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اعتماد کردن. (از اقرب الموارد) (مصادر زوزنی) (ناظم الاطباء). تکیه کردن بر چیزی: انتحی فی الشی ٔ، تکیه کرد بر آن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
افشانده شدن جامه و درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تکان دادن جامه تا غبارش بریزد و تکان دادن درخت تا آنچه براوست بریزد. (از اقرب الموارد). افشانده شدن. (مصادر زوزنی)، عقاب کردن، یقال انتقم اﷲمنه، ای عاقبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عقاب کردن. (از اقرب الموارد). یعنی قصاص گرفتن و آن حق خدای تعالی است و انسان رادر آن بهره و نصیبی نیست و اگر کسی از بنی نوع بشر آنرا حق خود بداند و در آن دخل و تصرف کند و مرتکب شود نسبت بخدای تعالی بسیار جسور بوده، افترا بر او بسته است و چون جان و روح شریعت موسوی بر ضد انتقام بوده بدان واسطه شهرهای بست برای ولی مقتول قرار داده شد. و انجیل کلیهً از انتقام منع کرده و به آمرزش امرنموده است. (از قاموس کتاب مقدس) : فلما آسفونا انتقمنا منهم. (قرآن 55/43) ، چون ما را بخشم آوردند، کین کشیدیم از ایشان. (کشف الاسرار ج 9 ص 64).
- عزیزالانتقام، خدای تعالی شأنه. (ناظم الاطباء).
،
{{اسم مصدر}} کینه کشی از کسی. (مؤید الفضلاء). کین کشی. کین خواهی. کینه توزی. (فرهنگ فارسی معین) : اما نفس خشم گیرنده با ویست نام و ننگ جستن... چون بر وی ظلم کنند بانتقام مشغول بودن. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 96). خواجه (احمدحسن) آغازید هم از اول بانتقام مشغول شدن و ژکیدن. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 155). بغنیمت داشته اند عفو چون توانستند که بانتقام مشغول شوند. (تاریخ بیهقی ص 164). بهمه پادشاهان و گردنکشان اطراف رسیده و ترسانند و خواهند که بانتقامی بتوانند رسید. (تاریخ بیهقی ص 131). علی رایض حسنک را به بند میبرد و استخفاف میکرد و تشفی تعصب و انتقام می بود. (تاریخ بیهقی ص 177). من او را دست خواجه نخواهم داد که چنین چاکران را فروخورد بانتقام خویش. (تاریخ بیهقی).
وآنرا که ازو همی طمع دارد
گو ساخته باش انتقامش را.
ناصرخسرو.
اگر در انتقام جد ننمایی بیش از این شاه مرغان نتوانی بود. (کلیله و دمنه). بچه قوت و عدت وکیل دریا را بانتقام خود تهدید میکنی ؟ (کلیله و دمنه).
با آب کار تیغ و چو تیغ از غذای نفس
صوفی ّ کار آب کن از خون انتقام.
خاقانی.
برید پست سر بخل را بتیغ کرم
چنین غزال صفت انتقام او زیبد.
خاقانی.
گردون قبازره زده بر انتقام مرگ
مرگش ز راه درز قبای اندرآمده.
خاقانی.
بتدبیر لشکر و انتقام از آن جمع که در خون شمس المعالی سعی کرده بودند مشغول شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 378). منتصر ناچار راه هزیمت گرفت و خان با لشکر او بانتقام بایستاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 191). در شهور سنۀ 390 (ه.ق.) بانتقام آن واقعه بسجستان رفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 200).
گر زمین و آسمان بر هم زدی
زانتقام این مرد بیرون نامدی.
مولوی.
هرون گفت ای پسر کرم آنست که عفو کنی و گرنتوانی تو نیز دشنام مادر ده نه چندانکه انتقام از حد درگذرد. (گلستان). درویش را مجال انتقام نبود. (گلستان). ور ببخشی عفو بهتر کانتقام. (گلستان)،
{{اسم}} کینه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین).
- بهرام انتقام، آنکه انتقامش چون انتقام ستارۀ بهرام (جنگاور فلک) است: ناهیدبهجت، سپهراحتشام، عطاردحشمت، بهرام انتقام. (حبیب السیر ج 3 ص 1).
- امثال:
در عفو لذتیست که در انتقام نیست.
؟
ز بیوفا بوفاانتقام باید کرد.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از انتهاض
تصویر انتهاض
بلند شدن، ایستادن، برخاستن، قیام کردن، کوچ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انغاض
تصویر انغاض
پریشان و مضطرب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقاض
تصویر انقاض
جمع نقض شکسته ها فرو کرده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهاض
تصویر انهاض
برانگیختن، برخیزانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتاء
تصویر انتاء
درنگ کردن، واپس ماندن، سپس ماندن، درنگیدن، شکستن بینی
فرهنگ لغت هوشیار
فرا رسیدن زهش، بازیافت، فرآوری انتاج منطقی باز یافت کرویزی (کرویز منطق) سپس اندیشی (محمود هومن تاریخ فلسفه دفتر دویم رویه 88) فرا رسیدن هنگام زایش و گل، نتیجه گرفتن از چیزی، نتیجه گرفتن از مقدمات منطقی، جمع انتاجات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتاغ
تصویر انتاغ
فسوسانه خندیدن پنهان خندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتاق
تصویر انتاق
روزه داری درماه رمضان، سایبان نهادن، افشاندن انبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتان
تصویر انتان
بو گرفتن بدبوی شدن بدبویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتضا
تصویر انتضا
بر کشیدن شمسشیر، کهنه کردن جامه، لاغر گرداندن شتر
فرهنگ لغت هوشیار
پیمان شکنی، پیچ و تاب گرفتن از ریسمان شکستن گسیختن (تاب رسن پیمان و جز آن)، تباه شدن، پیمان شکنی پیمان گسلی، جمع انتقاضات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهاض
تصویر انهاض
((اِ))
تحریک کردن، برانگیختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتهاض
تصویر انتهاض
((اَ تِ))
ایستادن، برخاستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتقاض
تصویر انتقاض
((اِ تِ))
شکستن، به هدر دادن، تباه نمودن، تباه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتاج
تصویر انتاج
((اِ))
نتیجه دادن، نتیجه گرفتن، زمان زایمان چهارپایان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انقاض
تصویر انقاض
((اِ))
سنگینی بار بر پشت، گرانبار ساختن، استخوان را در هم شکستن، باز کردن ریسمان
فرهنگ فارسی معین