- انبوب
- بستر و فراش و خوابگاه فرش میان دو پیوند نی، گره در ساق گیاه، لوله آب
معنی انبوب - جستجوی لغت در جدول جو
- انبوب
- فاصلۀ میان دو بند یا گره نی، هر چیز میان تهی مانند نی، لوله، لولۀ آب
- انبوب
- فرش، بساط، بستر، هر چیز گستردنی
- انبوب ((اَ یا اُ))
- فاصله میان دو بند یا گره نی (نای)، هر چیز مجوف مانند نی (نای)، لوله (آب و غیره)، جمع انابیب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لوله ماسوره انبوب لوله
انبوب ها، فاصلۀ میان دو بند یا گره نی، جمع واژۀ انبوب
متعدد، متراکم، جماعت
در ترکیب بجای (انبوینده) آید: دست انبوی زرد انبوی گل انبوی، بوی دهنده (خوب یا بد)، چیزی که بدبو باشد
بسیار، متعدد، کثیر
عریض، وسیع، پهن، فراخ
پر، بسیار، پیچیده، درهم، یک جاجمع شده، به هم پیوسته
جرب، نوعی بیماری پوستی واگیردار که باعث سوزش و خارش پوست بدن و پیدا شدن جوش های بسیار ریز روی پوست می شود، انگل آن در زیر پوست بدن سوراخ هایی ایجاد می کند، گر، گال، گری، اندروب، اندوب
جرب، نوعی بیماری پوستی واگیردار که باعث سوزش و خارش پوست بدن و پیدا شدن جوش های بسیار ریز روی پوست می شود، انگل آن در زیر پوست بدن سوراخ هایی ایجاد می کند، گر، گال، گری، اندروب، انروب
استخوان ساغ استخوان ساق، جمع طنابیب
بوی دهنده (خوب یا بد)، چیزی که بدبو باشد
بسیار، زیاد، پر، مملو
انبوییدن، پسوند متصل به واژه به معنای انبوینده مثلاً دست انبو، گل انبو
گل لوله ای ها، مار زنگی ها
همیشک