بلع کردن، بلعیدن، فرو بردن به حلق، ناجویده فرو بردن، برای مثال به دشت ار به شمشیر بگذاردم / از آن به که ماهی بیوباردم (رودکی - ۵۴۳)، ایمن مشو از زمانه زیراک او / ماری ست که خشک و تر بیوبارد (ناصرخسرو - ۲۵۳)
بلع کردن، بلعیدن، فرو بردن به حلق، ناجویده فرو بردن، برای مِثال به دشت ار به شمشیر بگذاردم / از آن بِه که ماهی بیوباردم (رودکی - ۵۴۳)، ایمن مشو از زمانه زیراک او / ماری ست که خشک و تر بیوبارد (ناصرخسرو - ۲۵۳)
عمل انباردار. (ناظم الاطباء). شغل انباردار. انباربانی. (یادداشت مؤلف) ، قرین کردن. همراه کردن: خرد را چو با دانش انباز کرد بدل پاسخ نامه را ساز کرد. فردوسی. خرد با دل روشن انباز کرد باندیشه مر نرد را ساز کرد. فردوسی. گر بسی مایه داری آخر کار حسرت و عجز را کنی انباز. عطار. طفل جان از شیر شیطان بازکن بعداز آنش با ملک انباز کن. مولوی. ، مانند کردن. چیزی را نظیر و مانند چیز دیگر ساختن: نان اگر مر تنت را با سروبن انباز کرد علم جانت را همی سر برتر از جوزا کند. ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 135)
عمل انباردار. (ناظم الاطباء). شغل انباردار. انباربانی. (یادداشت مؤلف) ، قرین کردن. همراه کردن: خرد را چو با دانش انباز کرد بدل پاسخ نامه را ساز کرد. فردوسی. خرد با دل روشن انباز کرد باندیشه مر نرد را ساز کرد. فردوسی. گر بسی مایه داری آخر کار حسرت و عجز را کنی انباز. عطار. طفل جان از شیر شیطان بازکن بعداز آنش با ملک انباز کن. مولوی. ، مانند کردن. چیزی را نظیر و مانند چیز دیگر ساختن: نان اگر مر تَنْت را با سروبن انباز کرد علم جانت را همی سر برتر از جوزا کند. ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 135)
انباربان. انباری. (زمخشری). کسی که انبار ذخیره بآن سپرده است. (ناظم الاطباء). محافظ انبار. نگهبان محل کالا و ارزاق. (فرهنگ فارسی معین). حسابدار انبار. حافظ انبار. آنکه حساب محتوی انبار با اوست. (یادداشت مؤلف) ، رقیب داشتن: چوآمد بشاه جهان آگهی که انباز دارد بشاهنشهی. فردوسی
انباربان. انباری. (زمخشری). کسی که انبار ذخیره بآن سپرده است. (ناظم الاطباء). محافظ انبار. نگهبان محل کالا و ارزاق. (فرهنگ فارسی معین). حسابدار انبار. حافظ انبار. آنکه حساب محتوی انبار با اوست. (یادداشت مؤلف) ، رقیب داشتن: چوآمد بشاه جهان آگهی که انباز دارد بشاهنشهی. فردوسی
حالت انبارده. (فرهنگ فارسی معین). انباشتگی. (برهان قاطع) (آنندراج). پری و بسیاری نعمت. (برهان قاطع) (آنندراج). انباشتگی و پری و بسیاری و فراوانی. (ناظم الاطباء).
حالت انبارده. (فرهنگ فارسی معین). انباشتگی. (برهان قاطع) (آنندراج). پری و بسیاری ِ نعمت. (برهان قاطع) (آنندراج). انباشتگی و پری و بسیاری و فراوانی. (ناظم الاطباء).
پر کردن و انبار کردن چیزی از چیزی دیگر. (برهان قاطع) (آنندراج). انباشتن. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پر کردن. انبار کردن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : تو جیحون مینبار هرگز بمشک که من برگشایم در گنج خشک. دقیقی. بینبارم این رود جیحون بمشک بمشک آب دریا کنم پاک خشک. دقیقی. ای شاه قلعه های دگر ساز کاین وزیر سالی دگر بزرّ بینبارد این حصار. فرخی. وآنگه آن کیسه بکافور بینباری درکشی سرش بابریشم زنگاری. منوچهری. اگر تو آسمان را درنوردی همان دریا بینباری بمردی. (ویس و رامین). خردمندا چه مشغولی بدین انبار بی حاصل که این انبارت از کشکین چو از حلوا بینبارد. ناصرخسرو. بیاغارد بخون پهلوی ماهی بینبارد بگرد افلاک گردان. ناصرخسرو. نه فلک را بکام بگذاریم پنج و چهار و سه را بینباریم. سنایی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 107 الف). بیک سخن دهن آرزو فروبندی بیک سخا دهن آز را بینباری جوابش چنین داد دانای دور که با چون منی برمینبار جور. نظامی. زمین کردار اگر با من نباشد آسمان خاکی در انبارم بسیل اشک از این هفت بنیادش. شمس طیبی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 107 الف). ، مانند شدن: از خواب و خور انباز تو گشته ست بهائم آمیزش تو بیشتر است انده کمتر. ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 172)
پر کردن و انبار کردن چیزی از چیزی دیگر. (برهان قاطع) (آنندراج). انباشتن. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پر کردن. انبار کردن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : تو جیحون مینبار هرگز بمشک که من برگشایم در گنج خشک. دقیقی. بینبارم این رود جیحون بمشک بمشک آب دریا کنم پاک خشک. دقیقی. ای شاه قلعه های دگر ساز کاین وزیر سالی دگر بزرّ بینبارد این حصار. فرخی. وآنگه آن کیسه بکافور بینباری درکشی سَرْش بابریشم زنگاری. منوچهری. اگر تو آسمان را درنوردی همان دریا بینباری بمردی. (ویس و رامین). خردمندا چه مشغولی بدین انبار بی حاصل که این انبارت از کشکین چو از حلوا بینبارد. ناصرخسرو. بیاغارد بخون پهلوی ماهی بینبارد بگرد افلاک گردان. ناصرخسرو. نُه فلک را بکام بگذاریم پنج و چهار و سه را بینباریم. سنایی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 107 الف). بیک سخن دهن آرزو فروبندی بیک سخا دهن آز را بینباری جوابش چنین داد دانای دور که با چون منی برمینبار جور. نظامی. زمین کردار اگر با من نباشد آسمان خاکی در انبارم بسیل اشک از این هفت بنیادش. شمس طیبی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 107 الف). ، مانند شدن: از خواب و خور انباز تو گشته ست بهائم آمیزش تو بیشتر است انده کمتر. ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 172)