جدول جو
جدول جو

معنی املاح - جستجوی لغت در جدول جو

املاح
نمک
تصویری از املاح
تصویر املاح
فرهنگ واژه فارسی سره
املاح
جمع ملح، نمک ها، جمع ملیح، نمکین ها با نمک ها شور کردن: شوراندن، شورشدن، با نمکی بانمک شدن جمع ملح نمکها. نمکها، ج ملح
فرهنگ لغت هوشیار
املاح
ملح ها، نمک ها، جمع واژۀ ملح
تصویری از املاح
تصویر املاح
فرهنگ فارسی عمید
املاح
جمع ملح
تصویری از املاح
تصویر املاح
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
بازسازی
فرهنگ واژه فارسی سره
ویرایش، سامان دادن، آراستن، پیراستن موی، سازش دادن به کردن نیک کردن بسامان کردن سازش دادن، آرایش دادن صورت و موی سر، جمع اصلاحات. راست کردن عصا و چوب را بر آتش، بصلاح آوردن، سازش کردن، آراستن، درست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افلاح
تصویر افلاح
پیروزی، رستگاری، آشکاراندن، رهاندن، کند و کاو زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الماح
تصویر الماح
نگریستن و زیرچشمی نگاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امساح
تصویر امساح
پلاسها، جاده ها
فرهنگ لغت هوشیار
وادیج ساختن (وادیج داربست یدا چوب بندی را گویند که بر آن تاک بالا رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امراح
تصویر امراح
شادمان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امداح
تصویر امداح
ستودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امحاح
تصویر امحاح
کهنه شدن جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املاه
تصویر املاه
بهانه تراشی بهانه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
به ستوه آوردن ستوهاندن، دراز شدن راس (سفر)، تنگدل گرداندن، فروخواندن، بر نوشتن، نان پختن: بر ریگ گرم سنگک پختن بستوه آوردن ملول کردن ستوه کردن، ملول کردن، به ستوه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ملک، داراک ها بنه ویسان هیران، جمع ملک، فرشتگان پادشاه گردانیدن، زن خواستن، زن دادن، زناشویی، واگذاری، داراییها ثروتها
فرهنگ لغت هوشیار
تهیدستی، آفگانه فکندن بی چیز شدن درویش گردیدن، تهیدستی درویشی. درویش شدن، بی چیز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املاغ
تصویر املاغ
جمع ملغ، گولان، دشنامگویی، فرومایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املاط
تصویر املاط
جمع ملط، بدنهادن دست کجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املاص
تصویر املاص
آفگانه فکندن (آفگانه بچه مرده در زاهدان)، لغزاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املاز
تصویر املاز
ربودن، درنگیدن: درنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املاج
تصویر املاج
شیر دادن مکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امضاح
تصویر امضاح
آبرو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املال
تصویر املال
ملول کردن، به ستوه آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از املاک
تصویر املاک
پادشاه کردن، ملک گردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از املاک
تصویر املاک
ملک ها، چیزهایی که در قبضه و تصرف شخص باشد، جمع واژۀ ملک
ملک ها، فرشتگان، جمع واژۀ ملک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از املاق
تصویر املاق
بی چیز شدن، درویش شدن، درویشی، بی چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
برطرف کردن عیب و ایراد چیزی، درست کردن مثلاً اصلاح خط فارسی،
تراشیدن یا کوتاه کردن موی سر و صورت، برطرف کردن ایرادات نوشته، ویرایش کردن مثلاً این مقاله به اصلاح بیشتری نیاز دارد،
از بین بردن اخلاق یا عادات بد کسی از طریق آموزش
اصلاح دادن: صلح دادن، آشتی دادن، صلح و آشتی برقرار کردن
اصلاح کردن: به سامان آوردن، سر و سامان دادن، درست کردن، تراشیدن یا کم کردن موی سر و صورت، نیکو کردن، صحیح کردن عبارت، درست کردن نوشته ای، مرمت کردن، تعمیر کردن، رفع اختلاف کردن، سازش دادن میان دیگران، آشتی کردن با هم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
((اِ))
سر و سامان دادن، تصحیح کردن، کوتاه و مرتب کردن موی سر و صورت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از املال
تصویر املال
((اِ))
خسته کردن، ملول کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از املاک
تصویر املاک
جمع ملک، دارایی، جمع ملک، شاهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از املاق
تصویر املاق
((اِ))
بی چیز شدن، درویش گردیدن، تهیدستی، درویشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از املاء
تصویر املاء
((اِ))
پر کردن، مطلبی را بیان کردن تا دیگری بنویسد، درست نویسی، رسم الخط، دیکته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
Remediation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
исправление
دیکشنری فارسی به روسی