- املاح
- نمک
معنی املاح - جستجوی لغت در جدول جو
- املاح
- جمع ملح، نمک ها، جمع ملیح، نمکین ها با نمک ها شور کردن: شوراندن، شورشدن، با نمکی بانمک شدن جمع ملح نمکها. نمکها، ج ملح
- املاح
- ملح ها، نمک ها، جمع واژۀ ملح
- املاح
- جمع ملح
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بازسازی
ویرایش، سامان دادن، آراستن، پیراستن موی، سازش دادن به کردن نیک کردن بسامان کردن سازش دادن، آرایش دادن صورت و موی سر، جمع اصلاحات. راست کردن عصا و چوب را بر آتش، بصلاح آوردن، سازش کردن، آراستن، درست کردن
پیروزی، رستگاری، آشکاراندن، رهاندن، کند و کاو زمین
نگریستن و زیرچشمی نگاه کردن
پلاسها، جاده ها
وادیج ساختن (وادیج داربست یدا چوب بندی را گویند که بر آن تاک بالا رود
شادمان کردن
ستودن
کهنه شدن جامه
بهانه تراشی بهانه آوردن
به ستوه آوردن ستوهاندن، دراز شدن راس (سفر)، تنگدل گرداندن، فروخواندن، بر نوشتن، نان پختن: بر ریگ گرم سنگک پختن بستوه آوردن ملول کردن ستوه کردن، ملول کردن، به ستوه آوردن
جمع ملک، داراک ها بنه ویسان هیران، جمع ملک، فرشتگان پادشاه گردانیدن، زن خواستن، زن دادن، زناشویی، واگذاری، داراییها ثروتها
تهیدستی، آفگانه فکندن بی چیز شدن درویش گردیدن، تهیدستی درویشی. درویش شدن، بی چیز شدن
جمع ملغ، گولان، دشنامگویی، فرومایگان
جمع ملط، بدنهادن دست کجان
آفگانه فکندن (آفگانه بچه مرده در زاهدان)، لغزاندن
ربودن، درنگیدن: درنگ کردن
شیر دادن مکیدن
آبرو بردن
ملول کردن، به ستوه آوردن
پادشاه کردن، ملک گردانیدن
ملک ها، چیزهایی که در قبضه و تصرف شخص باشد، جمع واژۀ ملک
ملک ها، فرشتگان، جمع واژۀ ملک
ملک ها، فرشتگان، جمع واژۀ ملک
بی چیز شدن، درویش شدن، درویشی، بی چیزی
برطرف کردن عیب و ایراد چیزی، درست کردن مثلاً اصلاح خط فارسی،
تراشیدن یا کوتاه کردن موی سر و صورت، برطرف کردن ایرادات نوشته، ویرایش کردن مثلاً این مقاله به اصلاح بیشتری نیاز دارد،
از بین بردن اخلاق یا عادات بد کسی از طریق آموزش
اصلاح دادن: صلح دادن، آشتی دادن، صلح و آشتی برقرار کردن
اصلاح کردن: به سامان آوردن، سر و سامان دادن، درست کردن، تراشیدن یا کم کردن موی سر و صورت، نیکو کردن، صحیح کردن عبارت، درست کردن نوشته ای، مرمت کردن، تعمیر کردن، رفع اختلاف کردن، سازش دادن میان دیگران، آشتی کردن با هم
تراشیدن یا کوتاه کردن موی سر و صورت، برطرف کردن ایرادات نوشته، ویرایش کردن مثلاً این مقاله به اصلاح بیشتری نیاز دارد،
از بین بردن اخلاق یا عادات بد کسی از طریق آموزش
اصلاح دادن: صلح دادن، آشتی دادن، صلح و آشتی برقرار کردن
اصلاح کردن: به سامان آوردن، سر و سامان دادن، درست کردن، تراشیدن یا کم کردن موی سر و صورت، نیکو کردن، صحیح کردن عبارت، درست کردن نوشته ای، مرمت کردن، تعمیر کردن، رفع اختلاف کردن، سازش دادن میان دیگران، آشتی کردن با هم
جمع ملک، دارایی، جمع ملک، شاهان
Remediation
исправление