نام محلی است در انطابلس در آفریقا. (از معجم البلدان). و بنا به نوشته مؤلف حبیب السیر (چ سنگی ج 1 ص 406) در جنگهای صلیبی املس بوسیلۀ صلاح الدین ایوبی فتح شد
نام محلی است در انطابلس در آفریقا. (از معجم البلدان). و بنا به نوشته مؤلف حبیب السیر (چ سنگی ج 1 ص 406) در جنگهای صلیبی املس بوسیلۀ صلاح الدین ایوبی فتح شد
بساینده تر. نزدیکتر، گویند: هو امس من ذاک بکذا. (از اقرب الموارد) : و امس الزمان حاجه الیها الخریف. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی). و نحن المهاجرون اول الناس اسلاماً... و امسهم رحماً برسول اﷲ. (ابوبکر بن ابی قحافه، از یادداشت مؤلف)
بساینده تر. نزدیکتر، گویند: هو امس من ذاک بکذا. (از اقرب الموارد) : و امس الزمان حاجه الیها الخریف. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی). و نحن المهاجرون اول الناس اسلاماً... و امسهم رحماً برسول اﷲ. (ابوبکر بن ابی قحافه، از یادداشت مؤلف)
شهری است در آلمان در نزدیکی کبلنس. هفت هزار جمعیت دارد. رجوع به لاروس شود، شاخ نرم و نازک برآوردن سلم (یک نوع درخت خاردار). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
شهری است در آلمان در نزدیکی کبلنس. هفت هزار جمعیت دارد. رجوع به لاروس شود، شاخ نرم و نازک برآوردن سَلَم (یک نوع درخت خاردار). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
مرد عذرنیوش از جانب صادق باشد یا از طرف کاذب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کسی که از طرف شخص راستگو و دروغگو پوزش قبول کند. (ازاقرب الموارد)
مرد عذرنیوش از جانب صادق باشد یا از طرف کاذب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کسی که از طرف شخص راستگو و دروغگو پوزش قبول کند. (ازاقرب الموارد)
فریبنده تر. خادع تر. - امثال: امحل من الترهات. امحل من بکاء علی رسم. امحل من تسلیم علی طلل. امحل من تعقاد الرتم. امحل من حدیث خرافه. (از مجمع الامثال) ، ریخ زننده در جامه، بسیار پلیدی اندازندۀ عاجز که حبس آن نتواند، مرد بی ختنه، تیره رنگ، مردی که پهلوی خود را بخاک آلاید. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، کفتار تیره رنگ یا کفتار کلان شکم یا کفتاری که بر اندامش خجکها از سرگین خود دارد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). - امثال: ما الضبعان الامدر من انسان با غدر، بعضی از مردم شرورترند از کفتار. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
فریبنده تر. خادع تر. - امثال: امحل من الترهات. امحل من بکاء علی رسم. امحل من تسلیم علی طلل. امحل من تعقاد الرتم. امحل من حدیث خرافه. (از مجمع الامثال) ، ریخ زننده در جامه، بسیار پلیدی اندازندۀ عاجز که حبس آن نتواند، مرد بی ختنه، تیره رنگ، مردی که پهلوی خود را بخاک آلاید. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، کفتار تیره رنگ یا کفتار کلان شکم یا کفتاری که بر اندامش خجکها از سرگین خود دارد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). - امثال: ما الضبعان الامدر من انسان با غدر، بعضی از مردم شرورترند از کفتار. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)