جدول جو
جدول جو

معنی امحل

امحل(اَ حَ)
فریبنده تر. خادع تر.
- امثال:
امحل من الترهات.
امحل من بکاء علی رسم.
امحل من تسلیم علی طلل.
امحل من تعقاد الرتم.
امحل من حدیث خرافه. (از مجمع الامثال) ، ریخ زننده در جامه، بسیار پلیدی اندازندۀ عاجز که حبس آن نتواند، مرد بی ختنه، تیره رنگ، مردی که پهلوی خود را بخاک آلاید. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، کفتار تیره رنگ یا کفتار کلان شکم یا کفتاری که بر اندامش خجکها از سرگین خود دارد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج).
- امثال:
ما الضبعان الامدر من انسان با غدر، بعضی از مردم شرورترند از کفتار. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا