معنی امحا
امحا
محو کردن، ناپدید کردن، پاک کردن و از میان بردن چیزی
تصویر امحا
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با امحا
امحا
امحا
محو کردن ناپدید کردن از میان بردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
امحا
امحا
اضمحلال، انهدام، زدایش، محو، نابودی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
احما
احما
خویشاوندان، اقربا، کسان
فرهنگ لغت هوشیار
اصحا
اصحا
جمع صحیح درستان تندرستان
فرهنگ لغت هوشیار
امضا
امضا
دستینه، دستنوشت
فرهنگ واژه فارسی سره
امّا
امّا
ولیکن
فرهنگ لغت هوشیار
امحاء
امحاء
زدودن، ستردن، پاک کردن، زدایش، محو کردن، ناپدید کردن، از میان بردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
امشا
امشا
شکم راندن، فزونی، راه بردن
فرهنگ لغت هوشیار
امسا
امسا
تباه انگیزی، شبانگاه کردن، در شبانگاه شدن
فرهنگ لغت هوشیار