احتزاک بثوب، درپوشیدن جامه و بخود پیچیدن آن را. (منتهی الارب). جامه پوشیدن، آکندن چیزی بچیزی، در خود پیچیدن. (منتهی الارب). اعتباء، پنبه در خود گرفتن زن حایض. (منتهی الارب). پنبه برداشتن دشتان. پنبه برگرفتن زن گاه ناپاکی
احتزاک بثوب، درپوشیدن جامه و بخود پیچیدن آن را. (منتهی الارب). جامه پوشیدن، آکندن چیزی بچیزی، در خود پیچیدن. (منتهی الارب). اعتباء، پنبه در خود گرفتن زن حایض. (منتهی الارب). پنبه برداشتن دشتان. پنبه برگرفتن زن گاه ناپاکی
در بیت زیر از دیوان البسۀ نظام قاری (ص 24) آمده است: جز دیدۀ صدق ز الرجاق ننگرد خطی که بر عبائی استر نوشته اند. و ظاهراً نوعی پوشاک است. درجای دیگر از همین دیوان (ص 190) گوید: چپرها بد از خرقۀ پوستین سپرهایشان از الرجاق زین، لازم گیرنده تر. چسبنده تر. ثابت تر. ثابت قدم تر. رهانکننده: ابوسعید اجمع لشمل العلم... و الزم للجاده الوسطی فی الدین و الخلق. (یاقوت، ذیل ترجمه حسن بن عبدالله سیرافی مکنی به ابوسعید). - امثال: الزم للمرء من احدی طبائعه. الزم للمرء من ظله. الزم من ابن قرصع. الزم من الذنب. الزم من الیمین للشمال. الزم من شعرات القص
در بیت زیر از دیوان البسۀ نظام قاری (ص 24) آمده است: جز دیدۀ صدق ز الرجاق ننگرد خطی که بر عبائی استر نوشته اند. و ظاهراً نوعی پوشاک است. درجای دیگر از همین دیوان (ص 190) گوید: چپرها بد از خرقۀ پوستین سپرهایشان از الرجاق زین، لازم گیرنده تر. چسبنده تر. ثابت تر. ثابت قدم تر. رهانکننده: ابوسعید اجمع لشمل العلم... و الزم للجاده الوسطی فی الدین و الخلق. (یاقوت، ذیل ترجمه حسن بن عبدالله سیرافی مکنی به ابوسعید). - امثال: الزم للمرء من احدی طبائعه. الزم للمرء من ظله. الزم من ابن قرصع. الزم من الذنب. الزم من الیمین للشمال. الزم من شعرات القص
غذائی سرد از نشاسته و شکر یا از آرد برنج و شکر. نوعی غذا که از نشاسته و شکر کنند. قسمی از دندان مز، که با نشاسته و شکر و شیر پزند. طعامی که از نشاسته و قند کنند که چون سرد شد دلمه شود و چون بجنبانی بلرزد و وجه تسیمۀ آن همین است. - امثال: لرزانک خودش را نگاه نمی تواند داشت مرا چگونه نگاه می دارد. (کریمخان زند)
غذائی سرد از نشاسته و شکر یا از آرد برنج و شکر. نوعی غذا که از نشاسته و شکر کنند. قسمی از دندان مز، که با نشاسته و شکر و شیر پزند. طعامی که از نشاسته و قند کنند که چون سرد شد دلمه شود و چون بجنبانی بلرزد و وجه تسیمۀ آن همین است. - امثال: لرزانک خودش را نگاه نمی تواند داشت مرا چگونه نگاه می دارد. (کریمخان زند)
نام ارشک بزبان یونانی. نویسندگان یونان افراد خاندان اشکانی را بدین نام خوانده اند. بر مسکوکات اشکانی هم بیونانی همین اسم نقش شده است. (ایران باستان ص 2197)
نام ارشک بزبان یونانی. نویسندگان یونان افراد خاندان اشکانی را بدین نام خوانده اند. بر مسکوکات اشکانی هم بیونانی همین اسم نقش شده است. (ایران باستان ص 2197)
غذائی سرد از نشاسته و شکر یا از آرد برنج و شکر نوعی خوراک سرد که از نشاسته و شکر یا از آرد برنج و شکر تهیه کنند و آن چون سرد شود دلمه گردد و چون بجنبانند بلرزد (وجه تسمیه) ژله. لرزانک انواع مختلف دارد مانند: لرزانک انگور فرنگی لرزانک به لرزانک سیب لرزانک پرتقال لرزانک شکلات و غیره
غذائی سرد از نشاسته و شکر یا از آرد برنج و شکر نوعی خوراک سرد که از نشاسته و شکر یا از آرد برنج و شکر تهیه کنند و آن چون سرد شود دلمه گردد و چون بجنبانند بلرزد (وجه تسمیه) ژله. لرزانک انواع مختلف دارد مانند: لرزانک انگور فرنگی لرزانک به لرزانک سیب لرزانک پرتقال لرزانک شکلات و غیره