معنی التزام التزام((اِ تِ)) همراه بودن، همراهی کردن، ملزم شدن به امری، جمع التزامات تصویر التزام فرهنگ فارسی معین
التزام التزام ملازم شدن، همراه شدن، ملزم شدن به امری، عهده دار شدن کاری، در علوم ادبی اعنات فرهنگ فارسی عمید
التزام التزام دست بگردن زدن و در بر گرفتن. (منتهی الارب). در بر گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). اعتناق. (اقرب الموارد). لغت نامه دهخدا
اعتزام اعتزام آهنگیدن: آهنگ کردن، دل برنهادن، میانه گزینی، در نگیدن: درنگ کردن، شکیبایی فرهنگ لغت هوشیار
التزامی التزامی شایدی بایسته ای منسوب به التزام. یا مضارع التزامی. یا وجه التزامی. آنست که کار را بطریق شک و دو دلی و آرزو و خواهش و مانند آن بیان کند و چون پیرو جمله دیگر است آنرا (وجه مطیعی) نیز گویند: میخواهم بروم شاید بنویسم گمان میکنم برادرم رفته باشد فرهنگ لغت هوشیار