جدول جو
جدول جو

معنی اقسماء - جستجوی لغت در جدول جو

اقسماء(اَ سِ)
جمع واژۀ اقسام. و جمع جمعالجمع قسم اقاسیم است. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارسمان
تصویر ارسمان
(پسرانه)
نام پهلوانی در کتاب سیرت جلال الدین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بقسماط
تصویر بقسماط
بکسمات، نوعی نان روغنی خشک که به شکل تکه های کوچک چهارگوش یا گرد تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
(قُ سَ)
جمع واژۀ قسیم. (اقرب الموارد). رجوع به قسیم شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شکسته گردیدن سر، یقال: انثماء رأسه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شکسته گردیدن سر کسی. (آنندراج). انشداخ. (از لسان بنقل ذیل اقرب الموارد) ، رهیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نجات یافتن. (از اقرب الموارد) ، شیر دادن بچه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ارضاع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نسبت کردن بکسی، یقال انتمی الیه. (منتهی الارب). نسبت دادن بکسی. (ناظم الاطباء). بازبستن. (فرهنگ فارسی معین). نسبت کردن بکسی. (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(بَ سَ)
بقسمات. رجوع به بقسمات شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام زنی است. (مهذب الاسماء). از نامهای عربی مشترک میان مرد و زن است. برخی اصل آنرا وسماء دانند بمعنی صفتی و برخی آنرا جمع اسم دانند و برخی اشتقاق اول را در نام زنان و اشتقاق دوم را در نام مردان صحیح دانسته اند. (تنقیح المقال ج 1 ص 126)
جمع واژۀ اسم: نامهاء آفریدگار جل جلاله و تقدست اسماؤه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 91). همه را باسماء و سیما میشناخت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 398).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فربه شدن ستور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
نام کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). نام نهادن: اسماه ایاه و به.
لغت نامه دهخدا
(اِ لِوْ وا)
سخت گردانیدن گناه دل را. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) ، خداوند شتران مکروه دارندۀ آب شدن شبان. یقال: اقصب الراعی، اذا عاف ابله الماء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد). خداوند شترانی شدن شبان که آب را کراهت دارند یا منع کردن شبان شتران خود را از آب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تقلید و متابعت و پیروی کردن، پیروی، پس نمازی دنبال پیشنماز به نماز ایستادن پیروی کردن،از پی در آمدن تقلید کردن، نماز گزاردن پشت سر امام جماعت، پیروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقساء
تصویر اقساء
سخت گردانیدن گناه دل را، سنگدلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسیاء
تصویر انسیاء
رگ کردن پستان روان شدن شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهماء
تصویر انهماء
کهنه شدن جامه، دریدن جامه
فرهنگ لغت هوشیار
خوراک پرهیزی، پشتیبانی، پرهیز پرهیزانه پرهیز کردن خود را از چیزی نگاهداشتن از چیز زیان دار پرهیز کردن، پرهیز کردن بیمار از خوراکهای مضر رژیم گرفتن، پرهیز بیماراز چیزهای زیان آور رژیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتحاء
تصویر اقتحاء
مال گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
باز بستن، افزون شدن، بالیدگی، بالا رفتن، پریدن به جای دگر نسبت دادن بکسی باز بستن، منسوب شدن، وابستگی
فرهنگ لغت هوشیار
میزبانی و نیکوئی با میهمان، نیکو داشت، پیروی، مهمانی خواستن، فراروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقماء
تصویر اقماء
فربه شدن ستور، خوار و حقیر کردن کسی را، به شگفت آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استماء
تصویر استماء
به کنیزی گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقسمات
تصویر بقسمات
یونانی کالک بکسمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتماء
تصویر اعتماء
گزینش، آهنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پیروی و دنباله روی، پیروی در پی رفتن از دنبال شدن، پیروی کردن، از پی کسی رفتن، پیروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقویاء
تصویر اقویاء
جمع قوی، نیرومندان، زورمندان، توانایان، زورآوران، مقابل ضعفا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقسیان
تصویر اقسیان
یونانی نیلو پردشتی از گیاهان نیلوفر صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقرباء
تصویر اقرباء
جمع قریب، خویشاوندان، نزدیکان، خویشان، بستگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتواء
تصویر اقتواء
توانمندی، به بیگاری گرفتن، خریدن پس از گران شدن گرانخری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتماء
تصویر احتماء
((اِ تِ))
پرهیز غذایی بیمار، خودداری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقتناء
تصویر اقتناء
((اِ تِ))
به دست آوردن و گرد کردن مال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقتضاء
تصویر اقتضاء
((اِ تِ))
وام خود را بازخواستن، درخور بودن، خواهش، درخواست، لزوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقتداء
تصویر اقتداء
((اِ تِ))
پیروی کردن، نماز گزاردن پشت سر امام جماعت، پیروی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقرباء
تصویر اقرباء
((اَ رِ))
جمع قریب، نزدیکان، خویشاوندان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتماء
تصویر انتماء
((اِ تِ))
خود را به کسی نسبت دادن، منسوب شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقتفاء
تصویر اقتفاء
((اِ تِ))
پیروی کردن، پیروی
فرهنگ فارسی معین