جدول جو
جدول جو

معنی اقرباء

اقرباء((اَ رِ))
جمع قریب، نزدیکان، خویشاوندان
تصویری از اقرباء
تصویر اقرباء
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اقرباء

اقرباء

اقرباء
جَمعِ واژۀ قریب. خویشان و نزدیکان. رجوع به اقربا شود
لغت نامه دهخدا

اقتباء

اقتباء
آراستن، غیبت کسی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

عقرباء

عقرباء
مؤنث عقرب. (منتهی الارب). عقرب ماده. (از اقرب الموارد). و رجوع به عقرب شود
لغت نامه دهخدا

عقرباء

عقرباء
منزلی است در سرزمین یمامه در راه نباج و در نزدیکی قَرقَری ̍، و آن از اعمال عُرض است و از آن قومی از بنی عامر بن ربیعه. (از معجم البلدان)
نام شهر جولان است و آن کوره و ایالتی است از ایالات دمشق. ملوک غسانی در این مکان منزل میکردند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

اقربا

اقربا
جمع قریب نزدیکان خویشان خویشاوندان. توضیح در تداول بفتح راء گویند و صحیح نیست
فرهنگ لغت هوشیار

اقراء

اقراء
جمع قرء، پساوند ها خوانا کردن، خواندن آموختن، دشتان شدن، پاکدشتانی (دشتان حیض)، درود رساندن خوانا کردن خوانا گردانیدن خواندن آموختن
فرهنگ لغت هوشیار

اقربا

اقربا
قریب ها، نزدیک ها، خویش ها، خویشاوندها، جمعِ واژۀ قریب
اقربا
فرهنگ فارسی عمید