جدول جو
جدول جو

معنی افضح - جستجوی لغت در جدول جو

افضح(اَ ضَ)
رسواتر. (آنندراج) (غیاث اللغات).
لغت نامه دهخدا
افضح
رسواتر
تصویری از افضح
تصویر افضح
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افضل
تصویر افضل
(پسرانه)
برترین، بالاترین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اوضح
تصویر اوضح
واضح تر، آشکارتر، روشن تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاضح
تصویر فاضح
رسوا کننده، آشکار کننده، روشن، آشکار مثلاً دلیل فاضح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افصح
تصویر افصح
فصیح تر، خوش بیان تر، زبان آورتر، فصیح ترین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افضل
تصویر افضل
فاضل تر، برتر، بالاتر در علم یا حسب
فرهنگ فارسی عمید
(مُ فَضْ ضِ)
رسواکننده. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَ)
واضح تر. آشکارتر. (ناظم الاطباء). پیداتر. روشن تر. (آنندراج). هویداتر
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
کفته لب زیرین. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). شکافته لب زیرین. (تاج المصادر بیهقی). لب زیر شکافته. (دستوراللغه). گشاده لب زیرین. (مهذب الاسماء). زرددندان. (المصادر زوزنی). خرگوش لب. لب شکری از لب زیرین. (یادداشت مؤلف) ، جمع واژۀ فنن، بمعنی شاخ درخت. (آنندراج) (منتهی الارب). شاخهای درخت. (کنز از غیاث اللغات). شاخسار. شاخه ها. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
گاو بدانجهت که نوک بینی پهن دارد. (منتهی الارب) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
آزادکردۀ فخر کائنات (پیمبر ص) و یکی از صحابۀ او است. برخی گویند آزادکردۀ ام سلمه است. وی از روات است که روایاتی از او نقل شده است. (از قاموس الاعلام ترکی) :
گر عاقلی ز هر دو جماعت سخن مگوی
بگذارشان بهم که نه افلح نه قنبرند.
ناصرخسرو. در تاریخ اسلام، واژه روات به افرادی اطلاق می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) را نقل کرده اند. روات با نقل احادیث، در واقع حافظان سنت نبوی و یک پیوند اصلی میان پیامبر و مسلمانان پس از او هستند. این افراد در فرآیند به دست آوردن و انتشار علم حدیث نقش برجسته ای ایفا کرده و به عنوان منابع معتبر نقل روایت ها شناخته می شوند.
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
نعت تفضیلی از فتح بمعنی گشاینده تر. (از یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَ)
نعت تفضیلی است از فضل مقابل نقص. ج، افضلون، افاضل. مؤنث: فضلی ̍. ج، فضلیات، فضل. (از اقرب الموارد). فاضل در حسب و در علم و جز آن و مادام که نکره باشد واحد و جمع و مذکر ومؤنث در وی یکسان است و برخلاف هرگاه الف و لام بر آن داخل شود و یا اضافه گردد، چنین نیست. (ناظم الاطباء). افزون تر. (آنندراج). فاضل تر. (مهذب الاسماء نسخۀخطی). بافضل تر. برتر. امثل. افزونتر. سرآمده. فزونتر. اشرف. (یادداشت مؤلف) : و اصطفاه من افضل قریش حسبا و اکرمها نسبا. (تاریخ بیهقی ص 298).
او افضل انبیاست لیکن
آمد پس از انبیا بگیهان.
خاقانی.
- امثال:
افضل الاعمال احمزها، افضل اعمال آن است که استوارتر و قوی ترست. (یادداشت مؤلف). از روایات است. مراد آن است که برترین اعمال سخت و مشکلترین آنهاست.
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
ابن قاضی محمد ملقب به نظام الدین. وی المصادر زوزنی را بخط نسخ نوشته و نسخۀ آن در کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار موجود است. رجوع به فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 284 شود
سید... پسرسیدنظام الدین سلطانعلی موسوی خواب بین. وی بصفت فضل و وقوف در نظم اشعار ترکی و فارسی اتصاف داشت. (از حبیب السیر ص 206). و رجوع به مجالس النفائس ص 138 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ظاهر و نمایان شدن صبح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ صَ)
فصیح تر در بیان و سخن آرایی. (ناظم الاطباء). سخن گوی تر و تیززبان تر. (آنندراج). زبان آورتر. گشاده سخن تر. گویاتر. اذرع. تیززبان تر. (از یادداشت مؤلف) : هو افصح منی لساناً... (قرآن 34/28).
- امثال:
افصح من العضین، ای دغفل و ابن الکیس. (مجمع الامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
فراخ تر. گشاده تر. (ناظم الاطباء) : و هذه القریه (قریه زریران) من احسن قری الارض و اجملها منظراً و افسحها ساحه. (رحلۀ ابن جبیر)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
جایی است در نزدیکی مکه پهلوی ابوقبیس که مردم شهرهای دیگر برای رفع احتیاجات خود بدانجا میرفتند. این محل را نظربه اینکه بنی جرهم و بنی قطوراء در آنجا جنگیدند و بنی قطوراء شکست خوردند و رئیس آنها کشته شد، فاضح (رسواکننده) خوانده اند. (از معجم البلدن) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَفْ یَ)
فراخ. (آنندراج) (مهذب الاسماء).
- بحر افیح، دریای فراخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مفضح
تصویر مفضح
رسوا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاضح
تصویر فاضح
آشکار کننده، پرده دری کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوضح
تصویر اوضح
نمایان تر آشکارتر پیداتر روشنتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افصح
تصویر افصح
فصیحتر، گویاتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افضا
تصویر افضا
یکی کردن پس و پیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افضل
تصویر افضل
فاضلتر، برتر، بالاتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افطح
تصویر افطح
مرد بینی پهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتح
تصویر افتح
فتح، گشاینده تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افلح
تصویر افلح
رستگار تر رستگارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افیح
تصویر افیح
فراحتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوضح
تصویر اوضح
((اَ یا اُ ضَ))
آشکارتر، روشن تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاضح
تصویر فاضح
آشکارکننده، پرده دری کننده، روشن، آشکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افصح
تصویر افصح
((اَ صَ))
زبان آورتر، شیواتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افضل
تصویر افضل
((اَ ضَ))
برتر، فزون تر، فاضل تر، با فضلیت تر، جمع افاضل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افلح
تصویر افلح
((اَ لَ))
رستگارتر
فرهنگ فارسی معین