جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با افلح

افلح

افلح
کفته لب زیرین. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). شکافته لب زیرین. (تاج المصادر بیهقی). لب زیر شکافته. (دستوراللغه). گشاده لب زیرین. (مهذب الاسماء). زرددندان. (المصادر زوزنی). خرگوش لب. لب شکری از لب زیرین. (یادداشت مؤلف) ، جَمعِ واژۀ فَنَن، بمعنی شاخ درخت. (آنندراج) (منتهی الارب). شاخهای درخت. (کنز از غیاث اللغات). شاخسار. شاخه ها. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

افلح

افلح
آزادکردۀ فخر کائنات (پیمبر ص) و یکی از صحابۀ او است. برخی گویند آزادکردۀ ام سلمه است. وی از روات است که روایاتی از او نقل شده است. (از قاموس الاعلام ترکی) :
گر عاقلی ز هر دو جماعت سخن مگوی
بگذارشان بهم که نه افلح نه قنبرند.
ناصرخسرو. در تاریخ اسلام، واژه روات به افرادی اطلاق می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) را نقل کرده اند. روات با نقل احادیث، در واقع حافظان سنت نبوی و یک پیوند اصلی میان پیامبر و مسلمانان پس از او هستند. این افراد در فرآیند به دست آوردن و انتشار علم حدیث نقش برجسته ای ایفا کرده و به عنوان منابع معتبر نقل روایت ها شناخته می شوند.
لغت نامه دهخدا