افضلی والی اسکندریه و غلام ملک الافضل بن امیرالجیوش بود. رجوع به طبقات سلاطین اسلام شود، مانده شدن، دمه و تاسه برافتادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کنده شدن. یقال: ’بئر لایفثج (مجهولاً) ، ای لاینزع. (از ناظم الاطباء)
افضلی والی اسکندریه و غلام ملک الافضل بن امیرالجیوش بود. رجوع به طبقات سلاطین اسلام شود، مانده شدن، دمه و تاسه برافتادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کنده شدن. یقال: ’بئر لایفثج (مجهولاً) ، ای لاینزع. (از ناظم الاطباء)
از بالا به پایین افتادن، سقوط کردن، فرود آمدن کنایه از بی استفاده در جایی رها شدن کنایه از بستری یا زمین گیر شدن وقوع حادثه ای به صورت ناگهانی در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن کنایه از سقط شدن جنین تابیدن کنایه از حذف شدن یا نادیده گرفته شدن به صورت سهوی کنایه از مهمان شدن معمولاً بدون دعوت مصادف شدن رد شدن، مردود شدن با کسی هم صحبت شدن و معاشرت کردن کنایه از از دست دادن مقاومت فهمیده شدن حمله کردن انجام کاری به صورت عادت شدن عارض شدن واقع شدن
از بالا به پایین افتادن، سقوط کردن، فرود آمدن کنایه از بی استفاده در جایی رها شدن کنایه از بستری یا زمین گیر شدن وقوع حادثه ای به صورت ناگهانی در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن کنایه از سقط شدن جنین تابیدن کنایه از حذف شدن یا نادیده گرفته شدن به صورت سهوی کنایه از مهمان شدن معمولاً بدون دعوت مصادف شدن رد شدن، مردود شدن با کسی هم صحبت شدن و معاشرت کردن کنایه از از دست دادن مقاومت فهمیده شدن حمله کردن انجام کاری به صورت عادت شدن عارض شدن واقع شدن
افتادن، فتادن، افتدن، فتیدن، فتدن، اوفتادن از بالا به پایین افتادن، سقوط کردن، فرود آمدن بی استفاده در جایی رها شدن، بستری یا زمین گیر شدن وقوع حادثه ای به صورت ناگهانی در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن سقط شدن جنین
افتادن، فُتادَن، اُفتَدَن، فُتیدَن، فُتِدَن، اوفتادَن از بالا به پایین افتادن، سقوط کردن، فرود آمدن بی استفاده در جایی رها شدن، بستری یا زمین گیر شدن وقوع حادثه ای به صورت ناگهانی در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن سقط شدن جنین
از امرای مسعود غزنوی. رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 572 و 573 شود، دل تافته و بی قرار گردیدن، اندوهگین گردیدن برای کسی یا چیزی، تباه شدن جگر و سوخته و اندوهگین شدن از درد. (منتهی الارب). سوخته شدن از درد و اندوه. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، درجستن اسب. (منتهی الارب)
از امرای مسعود غزنوی. رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 572 و 573 شود، دل تافته و بی قرار گردیدن، اندوهگین گردیدن برای کسی یا چیزی، تباه شدن جگر و سوخته و اندوهگین شدن از درد. (منتهی الارب). سوخته شدن از درد و اندوه. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، درجستن اسب. (منتهی الارب)