جدول جو
جدول جو

معنی اغتلاء - جستجوی لغت در جدول جو

اغتلاء
(اِ)
شتافتن و شتابی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شتاب کردن در حرکت: اغتلی البعیر اغتلاءً، اسرع فی سیره. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
بر غفلت گرفتن. یقال: اغتلته، اذا اخذه علی غره. (منتهی الارب). بر غفلت گرفتن. (ناظم الاطباء). کسی را بر بی خبری گرفتن: تغلته و اغتلته، اخذه علی غره. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ تلو، بمعنی پس رو چیزی و بمعنی رفیعو بلند و بچۀ ناقه که پس مادر رود. (منتهی الارب) ، گردن ستیخ کردن، بلند کردن گردن و برداشتن آن برای دیدن چیزی. گردن کشیدن
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ)
در پی کردن. (منتهی الارب). پی درپی آوردن.
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
گران کردن نرخ را. گران خریدن چیز را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به این معنی ناقص واوی است. (ناظم الاطباء). گران گردانیدن بهاء: اغلی اغلاء، جعله غالیاً. (از اقرب الموارد). گران بها کردن. گران بها یافتن. گرانبها خریدن. (یادداشت بخط مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایتلاء شود
لغت نامه دهخدا
(شُ پَ)
بچیزی که بر تو عرضه کنند نگریستن. (تاج المصادر) (زوزنی). نگریستن بسوی چیزی بتأمل. دیدن.
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
از شیر باز کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی). شیرخوار را از شیر بازگرفتن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اکتلا. پاس داشتن خود را از کسی. گویند: اکتلئت منهم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). پاس داشتن. (آنندراج). در خواب نشدن. (آنندراج) ، تفته شدن و بی آرام شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نیک ستودن خود را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مبالغه کردن در وصف خود بدون داشتن عمل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَمْ بَ فَ / فِ)
بریدن بشمشیر.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائتلاء. سوگند خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(غَ)
ابتلا. آزمودن. بیازمودن. آزمایش. امتحان. آزمایش کردن. خبر پرسیدن. اختبار. (از آنندراج) ، در بلا و رنج افکندن. مبتلا کردن. گرفتار و دچار رنجی کردن، در بلا افتادن. گرفتاری. (از آنندراج) :
گفت رنج احمقی قهر خداست
رنج کوری نیست قهر، آن ابتلاست
ابتلا رنجیست کان رحم آورد
احمقی رنجیست کان زخم آورد.
مولوی.
ابتلایم می کنی آه الغیاث
ای ذکور از ابتلایت چون اناث.
مولوی.
آفتابی نام تو مشهور و فاش
چه زیان است ار بکردم ابتلاش.
مولوی.
مروحه ی تقدیر ربانی چرا
پر نباشد ز امتحان و ابتلا.
مولوی.
فضلها دزدیده اند این خاکها
ما مقر آریمشان در ابتلا.
مولوی.
از جمادی بی خبر سوی نما
وز نما سوی حیات و ابتلا.
مولوی.
چونکه صانع خواست ایجاد بشر
ازبرای ابتلای خیر و شر
جبرئیل صدق را فرمود رو
مشت خاکی از زمین بستان گرو.
مولوی.
، آب بدهان گرفتن، آب به بینی گرفتن، مسواک کردن، موی شارب باز کردن، تقصیر کردن، موی زهار ستردن، استنجا کردن، ناخن گرفتن، موی بن بغل تراشیدن، اختیار کردن، سوگند خوردن، دانستن و حقیقت چیزی دریافتن، شناخته گردیدن، تکلیف به امر شاق، ختنه کردن
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بامداد کردن و پگاه شدن بجایی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). صبح کردن. بدین معنی با ’علی’ متعدی شود. و این معنی اصل است سپس بمعنی روان شدن و رفتن در هر وقت بکار رفته است. غدوّ. غدوه. (از اقرب الموارد) ، لواطت کردن (مولد است). (منتهی الارب) (آنندراج). لواط کردن (از لغات مولده است). (ناظم الاطباء) ، شدت یافتن سورت شراب. لقول: ’اذا اغتلمت علیکم هذه الاشربه فاقصعوا متونها بالماء’. (از اقرب الموارد) ، سخت شدن امواج دریا: اغتلم امواج البحر، اشتد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خوردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). مطاوعۀ غذا: اغتذی اغتذاءً، مطاوع غذا. (از اقرب الموارد) ، فروگرفتن آب چیزی را به انبوهی و بسیاری. یقال: اغتمره الماء، ای غطاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فراگرفتن آب چیزی را. (از اقرب الموارد) ، به آب فرورفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
خواهش چیزی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، غنیمت گرفتن از کنار. (آنندراج) (یادداشت بخط مؤلف) ، انتهاز غنم، بدست آوردن گوسفند. (از اقرب الموارد).
- اغتنام فرصت، دریافتن فرصت. دریافت وقت. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پوشیدن، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، پنهان کردن: اغتطی اغتطاءً، استتر، (از اقرب الموارد)، تغطّی، (اقرب الموارد)، و رجوع به تغطی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گرفتن آتشزنه ازدرخت ناشناخته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آتش زنه از درختی گرفتن که نداند روشن میشود یا نه. (از اقرب الموارد). اعتلاث. اغتلث الزند: اخذه من شجر لایدری اء یوری ام لا. (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
غلاف یافتن، طاعون زده گردیدن شتران. یقال: ’اغدت الابل’. معروفاً و مجهولاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، خداوند شتران طاعون زده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، غده کردن شتران قوم. غده یافتن شتران. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تشنه گردیدن، سپس گذاشتن شتر و گوسفند را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سبش گذاشتن شتر و گوسفند. (آنندراج). بجا گذاشتن و رد شدن از ناقه. (از اقرب الموارد) ، ترک دادن و ماندن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج). ترک دادن و گذاشتن چیزی را. (ناظم الاطباء). باقی گذاشتن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، به غدر (جای درشت سنگ ریزه ناک) افکندن کسی را: اغدر، القاه فی الغدر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تیز شدن شهوت جماع. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مغلوب شهوت شدن مرد: غلم الرجل و اغتلم، غلب شهوته. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(یَ بَ)
بلند شدن. (منتهی الارب) (از منتخب از غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). علو. (المصادر زوزنی) ، اضطراب کردن در عمل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در کار اضطراب کردن. (از اقرب الموارد) ، پیوسته بودن بر کاری، بکار آوردن، آبادان کردن زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ هََ نِهْ)
روغن کشیدن از مسکه. (منتهی الارب). مسکه را روغن کردن. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(کَسْوْ)
رجوع به امتلا شود، خواربار آوردن جهت کسی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خواربار آوردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اغتزاء
تصویر اغتزاء
چیزی خواهش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ترشدن، بهبودی، نیک انجامی تر شدن، از بیماری به شدن، نیکو شدن حال پس از بدی و سختی، آب بزیر پوست کسی دویدن پس از نزاری. تر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغتلام
تصویر اغتلام
بندگی ورن (شهوه)، توفیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغتلاف
تصویر اغتلاف
در نیامدن، خوشبوی کردن خویش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتلاق
تصویر ابتلاق
درخشیدن، درفشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغلاء
تصویر اغلاء
((اِ))
گران خریدن، گران کردن قیمت چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابتلاء
تصویر ابتلاء
((اِ تِ))
دچار شدن، در بلا افتادن، مورد آزمایش قرار دادن، امتحان کردن، گرفتاری، مصیبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعتلاء
تصویر اعتلاء
((اِ تِ))
برتری یافتن، بلند شدن، بلندی، برتری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امتلاء
تصویر امتلاء
((اِ تِ))
پر شدن، پری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغتذاء
تصویر اغتذاء
((اِ تِ))
غذا گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکتلاء
تصویر اکتلاء
بیدارمانی، پاس داشت، پرهیز
فرهنگ واژه فارسی سره
گرفتاری، مصیبت، دچار، گرفتار، آزمایش، آزمون، امتحان
فرهنگ واژه مترادف متضاد