جدول جو
جدول جو

معنی اعرض - جستجوی لغت در جدول جو

اعرض
عریضتر، پهنتر
تصویری از اعرض
تصویر اعرض
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعرض
تصویر تعرض
دراز دستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعراض
تصویر اعراض
رویگردانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معرض
تصویر معرض
دستخوش، پیش، جلو، فرارو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعرف
تصویر اعرف
شناخته تر، کمیاب تر، درازتر، استوارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعرج
تصویر اعرج
لنگ، چلاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعرب
تصویر اعرب
فصیحتر، افصح، آنکه بیانش خوشتر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعراض
تصویر اعراض
روی گردانیدن از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افرض
تصویر افرض
ماهرتر در علم فرایض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از العرض
تصویر العرض
باری آخر خلاصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعرض
تصویر تعرض
اقامت نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعرج
تصویر اعرج
کسی که پایش لنگ باشد، شکرپا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عارض
تصویر عارض
عرض کننده، عریضه دهنده، شاکی
رویداد، پیشامد، حادثه، در فلسفه ویژگی آنچه پیدا می شود و می گذرد و ثابت نیست
فرمانده لشکر
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، دیباچه، محیّا، چهر، گردماه، رخساره، وجنات، دیمه، لچ، عذار، دیباجه، خدّ، دیمر، رخسار، چیچک، سج، غرّه
عارض شدن: روی دادن، رخ دادن، به قاضی یا دادگاه تظلم کردن، شکایت کردن، متظلم شدن، دادخوهی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معرض
تصویر معرض
محل ظهور چیزی
مکان نشان دادن مصنوعات و مخترعات، نمایشگاه، جای نشان دادن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعرف
تصویر اعرف
آگاه تر، معروف تر، شناخته شده تر، شناساتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معرض
تصویر معرض
آنکه از کسی روی بگرداند، روی برگردان از چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعراض
تصویر اعراض
روی برگردانیدن، رخ برتافتن، دوری کردن، پرهیز کردن، پرهیز کردن از چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعراض
تصویر اعراض
عرض ها، متاع ها، کالاها، بیماریها، آنچه برای شخص پیش بیاید، چیزی که دوام و بقا نداشته باشد، در فلسفه آنچه قائم به غیر باشد، جمع واژۀ عرض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعرض
تصویر تعرض
حمله کردن، دست درازی کردن، به امری یا کاری پرداختن، متعرض شدن
فرهنگ فارسی عمید
رخ رخساره، پهنی گردن، لشکر شمار سالار سپاه، ابر سایه دار ابر بارنده، دیواره دیواره و آسمانه کجاوه، پرده، کوه، نالشگر داد خواه، تاوریده زبانزد فرزانی فتاده، پیشامد عرض کننده، عرض دهنده لشکر سالار سپاه، تظلم کننده شکایت کننده شاکی متظلم جمع عارضین، آن چه برای شخص پیش آید حادثه اتفاق عارضه، صفحه صورت رخساره، صورت چهره، ابر که سایه افکند، محمول خارج از ذات چیزی را عارض بر آن گویند و آن اعم از عرض است زیرا شامل صورت هم میشود و صورت جوهر است زیرا عارض بر هیولی می شود. یا عارض وجود. آن چه در ظرف وجود عارض شود که وجود معروض را مدخلیت در عروض عارض باشد، یا عارض ماهیت. آن چه منشا عروض ذات باشد و یا ماهیت باشد مانند عروض وجود بر ماهیت، کشف نور ایمان و فتح ابواب عرفان و رفع حجب از جمال حقیقت و عیان و هر چه در فتح و فتوح باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معرض
تصویر معرض
جای ظاهر کردن چیزی، عرضه گاه، نمایشگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعرف
تصویر اعرف
((اَ رَ))
شناساتر، داناتر، شناخته تر، معروف تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعرج
تصویر اعرج
((اَ رَ))
لنگ
فرهنگ فارسی معین
((اِ))
شیر پستان زن هنگامی که عصبی یا وحشت زده باشد یا غم و اندوه شدیدی به او دست داده باشد. خوردن شیر اعراض باعث ناخوشی کودک می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعراض
تصویر اعراض
((اَ))
جمع عرض، بیماری ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعراض
تصویر اعراض
جمع عرض، آبروها، خواسته ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعراض
تصویر اعراض
روی گردانیدن، برگشتن، نفرت داشتن، نفرت، کراهت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعرض
تصویر تعرض
((تَ عَ رُّ))
به کاری پرداختن، دست درازی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عارض
تصویر عارض
((رِ))
عرض کننده، سالار، لشکر و سپاه، شکایت کننده، شاکی، چهره، رخسار، پیشامد، حادثه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معرض
تصویر معرض
((مُ رِ))
اعراض کننده، روی گرداننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معرض
تصویر معرض
((مَ رِ))
جای نشان دادن چیزی، جای دیده شدن، جای عرضه شدن، نمایشگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عرض
تصویر عرض
پهنا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عرض
تصویر عرض
نفس، ذات، جسد، ناموس و آبروی شخص، حسب و نسب که انسان به آن فخر می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارض
تصویر ارض
زمین، سطحی که در زیر پا قرار دارد مثلاً چادرش روی زمین کشیده می شد
ارض اقدس: کنایه از شهر مشهد. به مناسبت وجود آرامگاه علی بن موسی الرضا
ارض موعود: کنایه از سرزمین کنعان، فلسطین. به مناسبت اینکه حضرت موسی به بنی اسرائیل وعدۀ بازگشت به آنجا را داده بود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرض
تصویر عرض
روی کوه، گردنۀ کوه، میان دریا، جانب، ناحیه، کرانه
فرهنگ فارسی عمید