جدول جو
جدول جو

معنی معرض

معرض((مَ رِ))
جای نشان دادن چیزی، جای دیده شدن، جای عرضه شدن، نمایشگاه
تصویری از معرض
تصویر معرض
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با معرض

معرض

معرض
محل ظهور چیزی
مکان نشان دادن مصنوعات و مخترعات، نمایشگاه، جای نشان دادن چیزی
معرض
فرهنگ فارسی عمید

معرض

معرض
جامه ای که برده و کنیز فروختنی را بدان عرضه کنند. (منتهی الارب). جامه ای که در تن برده و کنیز فروختنی کرده و بدان آن را عرضه می کنند. (ناظم الاطباء). جامه ای که دختر در شب عروسی خود را بدان ظاهرسازد و گویند پیراهنی که برده و کنیز را با آن برای فروش عرضه کنند. (از اقرب الموارد) ، لفافه ای که می پیچند بر چیز فروختنی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

معرض

معرض
ختنه کننده کودکان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

معرض

معرض
ستور. (منتهی الارب) (آنندراج). چارپا و ستور. (ناظم الاطباء) ، چارپایی که داغ بر پهنای ران داشته باشد. (از اقرب الموارد). بزی که دارای داغ عراض باشد. (ناظم الاطباء) ، داغ پهن بر سرین ستور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گوشت نیم پخته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کلام غیرمُصَرَّح. خلاف مصرح. ج، معارض، معاریض. (از اقرب الموارد) ، عرضه شده. در برابر نهاده. مواجه ساخته: به صنوف صروف فتن و محن گرفتار و در معرض تفرقه و بوار معرض سیوف آبدار شدند. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 3). و رجوع به تعریض شود
لغت نامه دهخدا

معرض

معرض
روی برگرداننده از چیزی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). روی برگرداننده و اعراض کننده و پشت کننده. (ناظم الاطباء) : والذین هم عن اللغو معرضون. (قرآن 3/23). و از اینچه دیدم می ترسیدم، اگرچه از تعرض ما معرض بودند... (کلیله و دمنه چ مینوی ص 196).
آنکه معرض را ز زر قارون کند
رو بدو آری به طاعت چون کند.
مولوی.
آفرین ای اوستاد سحرباف
که نمودی معرضان را در رصاف.
مولوی.
، آنکه پیشتر آید هرکه را که قرض دهد یا روی گرداند از وی که منع کند از قرض گرفتن یا کسی که بی باکانه از هرکس و از هر جانب وام گیرد و ادا نکند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). آنکه وام گیرد از هرکس که ممکن باشد. (از اقرب الموارد) ، طاء معرضاً حیث شئت، یعنی پاسپر کن هرجا که بخواهی باکی نیست ترا و بتحقیق امکانی و قدرتی داری. (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا