- اعجاب
- جمع عجب، شگفتیها
معنی اعجاب - جستجوی لغت در جدول جو
- اعجاب
- به شگفت آوردن کسی را، عجیب دانستن و به شگفت آمدن، خودبینی، خودپسندی
- اعجاب ((ا ِ))
- به شگفت آوردن، متعجب شدن، شگفتی، خودبینی، خودپسندی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترسیدن، بزرگداشتن
تازیان
سهشگران
جمع عتبه، آستانه ها خرسندی نمودن، خوشنوداندن: خشنود کردن، بازایستادن جمع عتبه آستانه ها پاشنه های در. یا اعتاب مقدسه. امکنه مقدسه که زیارتگاه مردم است
جمع عقب، پس ماندگان، بازماندگان، نوادگان، فرزندان
هلاک کردن
جمع عصب، پی، مفاصل
گریز گرگ
جمع عزیز، گرامیان، کمیابان دور کردن، برانگیختن به ناهمسری، جمع عزب، تک زنان: مردان بی زن زنان بی شوی همسر ناگرفتگان
آشکار کردن، روشن گردانیدن، اصلاح کردن، نیکو ساختن
عجم، ایرانی
پیشی گرفتن، درگذشتن از، شتابانیدن
عاجز کردن، عاجز ساختن کسی را، عاجز یافتن
جمع عنب، انگورها جمع عنب انگورها
گرامی شدن
فرض کردن، لازم گردانیدن
اعرابی، عرب ها، تازیان
عنب ها، انگورها، جمع واژۀ عنب
عجم ها، مردمان غیر عرب، جمع واژۀ عجم
عصبها، کنایه از وضعیت روحی شخص، جمع واژۀ عصب
آشکار و روشن ساختن، فصیح سخن گفتن، درست بیان کردن، کلمۀ عجمی را عربی کردن، حرکات حروف یا کلمات (فتحه، کسره، ضمه، مد و تشدید) که در بالا یا زیر کلمات قرار می گیرد
اقتضا کردن، در علم حقوق لازم کردن بیع، پذیرفتن، مقابل سلب، در علم منطق حکم به ثبوت محمول برای موضوع
انجام دادن کاری که دیگران از آن عاجز باشند، معجزه، عاجز ساختن، ناتوان کردن
جمع عتبه، آستانه، درگاه
جمع عقب، بازماندگان، فرزندان آینده
جمع عصب، پی ها، عصب ها، وضع روحی و روانی
جمع نجیب، پاک نژادان
واجب کردن، لازم گردانیدن، پذیرفتن، طرف عقد واقع شدن
نقطه گذاشتن بر حروف، رفع کردن ابهام نوشته ای به وسیلۀ نقطه گذاری، اعراب گذاشتن یا تفسیر