جدول جو
جدول جو

معنی اعجاء - جستجوی لغت در جدول جو

اعجاء(رَبْیْ)
بدیر شیر دادن مادر بچه را، یا شیر دادن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اعجام
تصویر اعجام
نقطه گذاشتن بر حروف، رفع کردن ابهام نوشته ای به وسیلۀ نقطه گذاری، اعراب گذاشتن یا تفسیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الجاء
تصویر الجاء
ناچار کردن، کسی را به کاری وادار ساختن، پناه دادن، کار خود را به خدا سپردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعجاز
تصویر اعجاز
انجام دادن کاری که دیگران از آن عاجز باشند، معجزه، عاجز ساختن، ناتوان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعجاب
تصویر اعجاب
به شگفت آوردن کسی را، عجیب دانستن و به شگفت آمدن، خودبینی، خودپسندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعجام
تصویر اعجام
عجم ها، مردمان غیر عرب، جمع واژۀ عجم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعکاء
تصویر اعکاء
درگذشتن، مردن، مردن، استوار بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعراء
تصویر اعراء
جمع عرو، کرانه ها، ناکوشندگان
فرهنگ لغت هوشیار
چشم پوشی، پوزش پذیری، بی نیاز گشتن، بهبودیافتن، جمع عفیف، پارسایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعصاء
تصویر اعصاء
جمع عصا، دستواره ها چوبدست ها
فرهنگ لغت هوشیار
اندوهگین کردن، کسی را، محزون کردن، کسی را، گلوگیری، چیرگی، اندوهگینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجاء
تصویر انجاء
رهانیدن رهایی دادن، آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جانباز، کسی که برای پول نمی جنگد، ناچار کردن کسی را به کاری، وادار ساختن کسی به انجام دادن امری، پناه دادن، کار خود را به خدا سپردن، مضطر کردن کسی را به کاری، سپردن کار را به خدای، ملجاء گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعزاء
تصویر اعزاء
ارجمند، کمیاب، عزیز، گرام، جمع عزیز گرامیان عزیزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعماء
تصویر اعماء
نابینا و کور کردن، کوراندن چشم کسی را بستن دید بست کور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعجام
تصویر اعجام
عجم، ایرانی
فرهنگ لغت هوشیار
مانده شدن، مانده کردن درمانده کردن مانده کردن خسته کردن، مانده شدن دشوار شدن کاربر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
دشمنان، جمع عدو، دشمنان یاری دادن، توانا گرداندن، دلیری درسخن بی پروایی، دشمنی کردن، بازگفتن جمع عدو دشمنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعباء
تصویر اعباء
جمع عبء سنگین ها بارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعجال
تصویر اعجال
پیشی گرفتن، درگذشتن از، شتابانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعجاز
تصویر اعجاز
عاجز کردن، عاجز ساختن کسی را، عاجز یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعجاب
تصویر اعجاب
جمع عجب، شگفتیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارجاء
تصویر ارجاء
((اَ))
جمع رجاء، کنارها، گوشه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارجاء
تصویر ارجاء
((اِ))
امیدوار کردن، به تأخیر انداختن کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعجام
تصویر اعجام
((ا ِ))
نقطه نهادن حروف، نقطه گذاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعجاب
تصویر اعجاب
((ا ِ))
به شگفت آوردن، متعجب شدن، شگفتی، خودبینی، خودپسندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعباء
تصویر اعباء
جمع عب، سنگین ها، بارها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعیاء
تصویر اعیاء
((اِ))
خسته کردن، دشوار شدن کار بر کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعماء
تصویر اعماء
((اِ))
کور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعلاء
تصویر اعلاء
((اِ))
بلند کردن، بالا بردن، برکشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعطاء
تصویر اعطاء
((اِ))
بخشیدن، دادن، بخشش، دهش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعضاء
تصویر اعضاء
جمع عضو، اندام ها، کارمندان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الجاء
تصویر الجاء
((اِ))
وادار ساختن کسی به کاری، پناه دادن، کار خود را به خدا سپردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انجاء
تصویر انجاء
((اِ))
رهانیدن، رهایی دادن، آشکار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعجاز
تصویر اعجاز
((اِ))
عاجز ساختن، کار دشوار و خلاف عادت انجام دادن، عجز، ناتوانی
فرهنگ فارسی معین