جدول جو
جدول جو

معنی اعتصاب - جستجوی لغت در جدول جو

اعتصاب
دست از کار کشیدن گروهی از کارگران یا کارمندان برای اعتراض یا رسیدن به هدفی خاص
فرهنگ فارسی عمید
اعتصاب
(وَ)
صبر گزیدن و خوشنود شدن بچیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و بدین معنی با حرف ’باء’ متعدی شود، سر کسی گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جستن و حمله کردن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به همدیگر برجستن و حمله آوردن. (از اقرب الموارد) ، خاک آلودکردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خاک آلود کردن لباس. (از اقرب الموارد) ، خاک آلوده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خاک آلوده نمودن. (آنندراج). خاک آلوده گردیدن. (از اقرب الموارد). خاک آلود شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، شکاری را بر خاک افکندن شیر. (آنندراج). شکار برابر خاک افکندن شیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دریدن و پاره کردن شیر کسی را، مقتدر و توانا شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
اعتصاب
گروه شدن مردم ومتحد شدن برای امری، از کار دست کشیدن
تصویری از اعتصاب
تصویر اعتصاب
فرهنگ لغت هوشیار
اعتصاب
((اِ تِ))
دست از کار کشیدن به منظور رسیدن به هدفی خاص
تصویری از اعتصاب
تصویر اعتصاب
فرهنگ فارسی معین
اعتصاب
دست از کارکشی
تصویری از اعتصاب
تصویر اعتصاب
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اعتصار
تصویر اعتصار
فشردن، فشردن انگور یا جامه که آب آن گرفته شود، بیرون آوردن مال از دست کسی به عنوان غرامت یا به جهت دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتصاب
تصویر انتصاب
منصوب شدن، برقرار شدن، به کاری اقدام کردن، برپا خاستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعتصام
تصویر اعتصام
دست انداختن به چیزی، چنگ درزدن، خود را از گناه بازداشتن، بازماندن از گناه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغتصاب
تصویر اغتصاب
غصب کردن، به زور و ستم چیزی را گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
به ستم گرفتن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غصب کردن و به ستم چیزی را گرفتن. (فرهنگ نظام). بزور و ستم چیزی را گرفتن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
بیرون کشیدن شیرۀ انگور و امثال آن. (از اقرب الموارد). فشاردن انگور و جز آن بذات خود یا فشارده شدن برای او. (منتهی الارب) (آنندراج). فشرده شدن انگور و جز آن بخودی خود و یا فشار دادن کسی مر او را. (ناظم الاطباء). انگور افشردن. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
کسب کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کسب کردن مر عیال را. (از اقرب الموارد). و مؤلف لسان گوید: بمعنی کسب و طلب کردن باشد و بعضی گویند کسب کردن برای اهل و عیال باشد. (لسان العرب از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بازماندن ازگناه به امید لطف پروردگار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). خود را از گناه محفوظ داشتن. (آنندراج) (غیاث اللغات). بازایستادن از معصیت. (تاج المصادر بیهقی). بازایستادن از معصیت به امید لطف خدا. (از اقرب الموارد). نگاهداری شخص خویشتن را از گناه. دوری و پرهیز از غیرمشروع و بی دینی. (ناظم الاطباء) :
آن مؤمنان را اعتصام، آنجا که پرسند از جزا.
ناصرخسرو.
لغت نامه دهخدا
(یارْ رَ)
به عطبه آتش برگرفتن. (منتهی الارب). به لته آتش برگرفتن. (ناظم الاطباء). با لته آتش برداشتن.
لغت نامه دهخدا
(یَ)
بازداشتن و بند کردن مبیع را چندانکه مشتری قیمتش را ادا نماید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بازداشتن فروشنده کالا را از مشتری چندانکه قیمت آنرا دریافت دارد. (از اقرب الموارد). و منه: ’المعتقب ضامن’، یعنی هر گاه مبیع تلف شود معتقب ضامن خواهد بود. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). واداشتن چیزی از مشتری از پس بیع تا هلاک. (تاج المصادر بیهقی). (المصادر زوزنی). معتقب نعت است از آن.
لغت نامه دهخدا
(یَ کَ / کِ)
برانگیختن گرد و برخاستن آن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). برخاستن گرد و برانگیختن کسی آنرا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ دُ)
برگردیدن از کاری بسوی غیر آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برگردیدن از کاری بسوی غیر آن کار. (آنندراج). از کاری که شروع کرده بکاردیگر برگردیدن. (از اقرب الموارد) ، فروگرفتن مهمان میزبان را، فروگرفتن کارکسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فروگرفتن. (یادداشت بخط مؤلف) ، ارادۀ چیزی کردن، پیش آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نزدیک کسی آمدن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) ، رسانیدن و درگرفتن. (آنندراج) ، غم و اندوه و جز آن فراگرفتن کسی را. (از متن اللغه) ، کاری رسیدن. (تاج المصادر بیهقی). بکاری رسیدن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برپای خاستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). برپا شدن. (غیاث اللغات) ، مرتب و منظم گشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
تکیه کردن بر عصا. (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء). تکیه کردن بر عصای آهنین. (تاج المصادر بیهقی). تکیه کردن بر عصا و بدین معنی با ’علی’ متعدی شود، گرویدن، یقین کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کلک و نی بریدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بریدن. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اعتصاء
تصویر اعتصاء
تکیه کردن، بر عصا، دستواره ساختن، کاربرد دستواره، زدن، شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
به راه دشوار رفتن، به کاری دیگر پرداختن، از بدی به نیکی بازگشتن، میانه روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتکاب
تصویر اعتکاب
برانگیختن گرد و بر خواستن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتقاب
تصویر اعتقاب
بازداشت خواسته، پشیمان شدن، همیاری، زندانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتصام
تصویر اعتصام
باز ماندن از گناه به امید لطف پروردگار، باز ایستادن از معصیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتصار
تصویر اعتصار
فشار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهتصاب
تصویر اهتصاب
به سخن در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصاب
تصویر انتصاب
برپاشدن، به کاری قیام کردن، منصوب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتصابی
تصویر اعتصابی
ایست کار آنکه اعتصاب کند کسی که طرفدار اعتصاب است، جمع اعتصابیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغتصاب
تصویر اغتصاب
مال کسی را به زور گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصاب
تصویر انتصاب
((اِ تِ))
گماشتن، نصب کردن، برپا ساختن، چیزی را جایی قرار دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغتصاب
تصویر اغتصاب
((اِ تِ))
غصب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعتصام
تصویر اعتصام
((اِ تِ))
متوسل شدن، خود را نگاه داشتن، پرهیز از گناه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتصاب
تصویر انتصاب
گماشتگی، گماشتن، گمایش، به کار گماری
فرهنگ واژه فارسی سره
تمسک، توسل، چنگ زدن، چنگ زنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد