- اعاقه (هَِ زَ اَ دا)
سپری شدن: اعوق بی الدابه و الزاد اعاقهً، سپری شد. (منتهی الارب). رجوع به اعواق شود، درگذرانیدن اسب را در دوانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بشتابانیدن. (تاج المصادر بیهقی). بشتاب دوانیدن و پیروز ساختن اسب را. (از متن اللغه) ، کندن چاه سر گرد ناگرفته را و برآوردن آنرا. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کندن چاه و نیکو کردن آن. (از متن اللغه) ، نیکو گردانیدن مال را و اصلاح کردن آن را. (ناظم الاطباء). اصلاح کردن مال. (از متن اللغه) ، گرد گرفتن جای را پس ملک او شدن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). حیازت کردن جای راپس ملک او شدن، لازم ساختن سوگند چنانکه کفاره نداشته باشد. (از متن اللغه)
