جدول جو
جدول جو

معنی اعاشه

اعاشه((اِ ش ِ یا شَ))
زندگی کردن، معیشت کردن، زنده داشتن، زندگی بخشیدن، گذران
تصویری از اعاشه
تصویر اعاشه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اعاشه

اعاشه

اعاشه
گذران، زنده گرداندن، توشه دادن زنده داشتن، زنده گردانیدن زندگی بخشیدن، زندگانی کردن معیشت کردن، گذران: از چه محل اعاشه میکند ک توضیح معنی اخیر تازه است و پیشینیان بجای آن (معاش) میگفتند
فرهنگ لغت هوشیار

اعاشه

اعاشه
زنده گردانیدن. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زنده کردن. (یادداشت مؤلف). زنده داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (مجمل اللغه).
- اعاشۀ خدا کسی را، او را زنده داشتن. اسباب زندگی در دسترس او گذاشتن. (از متن اللغه).
لغت نامه دهخدا

اباشه

اباشه
گروه ناجور جماعتی آمیخته از هر جنس مرد، مجمعی را گویند که از هر جنس مردم در آنجا باشد
فرهنگ لغت هوشیار

اعانه

اعانه
دستگیری یاوری دستمردی خاقانی را به دستمردی از خاک به آدمی تو کردی (تحفه العراقین خاقانی) یاری کردن یاری دادن کمک کردن، یاری مدد کمک، جمع اعانات. یا اعانه باثم (اعانت باثم) کسی را در گناه کردن یار شدن، یا جمع کردن اعانه. گرد آوردن وجه نقد از مردم برای کمک بکسی که محتاج است
فرهنگ لغت هوشیار