جدول جو
جدول جو

معنی اعانه

اعانه((اِ نِ))
کمک کردن، یاری، کمک، جمع اعانات
تصویری از اعانه
تصویر اعانه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اعانه

اعانه

اعانه
دستگیری یاوری دستمردی خاقانی را به دستمردی از خاک به آدمی تو کردی (تحفه العراقین خاقانی) یاری کردن یاری دادن کمک کردن، یاری مدد کمک، جمع اعانات. یا اعانه باثم (اعانت باثم) کسی را در گناه کردن یار شدن، یا جمع کردن اعانه. گرد آوردن وجه نقد از مردم برای کمک بکسی که محتاج است
فرهنگ لغت هوشیار

اعانه

اعانه
نزدیک شتر آمدن به اعانه. (منتهی الارب). نزدیک شتر آمدن برای اعانت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا

اعانه

اعانه
کمک: اگر اعانۀ شما نبود من مغلوب می شدم. (فرهنگ نظام). مساعدت. عون. معونه. (کازیمنسکی). یاری کردن. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به اعانه و اعانت شود.
لغت نامه دهخدا

ابانه

ابانه
آشکار کردن، جدا کردن، پیدا کردن، سو دادن یاران پیدا کردن روشن کردن هویدا کردن روشن کردن هویدا کردن، پیدا شدن آشکار شدن هویدا شدن، پیدایی ظهور روشنی
فرهنگ لغت هوشیار