جدول جو
جدول جو

معنی اطلاع - جستجوی لغت در جدول جو

اطلاع
واقف گردیدن، دیده ور شدن، آگاه شدن، آگاهی، خبر
تصویری از اطلاع
تصویر اطلاع
فرهنگ فارسی عمید
اطلاع
(گُ رَ دَ / دِ)
اطلاع ستاره و خورشید، پدید آمدن آن. (از اقرب الموارد). اطلاع ستاره، طلوع کردن آن. (از متن اللغه).
لغت نامه دهخدا
اطلاع
(زَ)
اطلاع امر، دانستن آن. (از اقرب الموارد). اطلاع بر چیزی، دانستن آن و دیده ور شدن بدان. (از متن اللغه). اطلاع بر باطن چیزی، واقف گردیدن و دیده ور شدن بر آن. (منتهی الارب) ، آشکار شدن آن نزد کسی. (از اقرب الموارد). دیده ور شدن و واقف گردیدن بر کاری. (آنندراج). واقف گردیدن و دیده ور شدن بر باطن چیزی. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
اطلاع
راز گفت، برگ کردن، نیکویی کردن، از کوه بالابردن آگاهی ازد، دمیدن آفتاب آگهی یافتن واقف شدن بر کاری آگاه گردیدن،جمع اطلاعات. اطلاع امر، دانستن آن
فرهنگ لغت هوشیار
اطلاع
((اِ طِّ))
آگهی یافتن، با خبر شدن، جمع اطلاعات
تصویری از اطلاع
تصویر اطلاع
فرهنگ فارسی معین
اطلاع
آگاهی، آگاهبود
تصویری از اطلاع
تصویر اطلاع
فرهنگ واژه فارسی سره
اطلاع
آگاهی، بینایی، خبر، سررشته، شناسایی، علم، معرفت، وقوف، یقین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اطلاع
اطّلاع رسانی
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اطباع
تصویر اطباع
طبع ها، خوی ها، سرشت ها، نهادها، استعدادها، توانایی ها، چاپ ها، در طب قدیم مزاج ها، عناصر چهارگانه آب، باد، خاک و هوا، جمع واژۀ طبع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اطلاق
تصویر اطلاق
استعمال کلمه ای مخصوص خواه به طریق حقیقت و خواه بر سبیل مجاز، گشودن، روان کردن، رها کردن، آزاد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقلاع
تصویر اقلاع
از بیخ برکندن، ریشه کن ساختن، اجتثاث، قلع، بتر، اقتلاع
قلع و قمح کردن
باز ایستادن، دست کشیدن از کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اطماع
تصویر اطماع
طمع ها، زیاده خواهی ها، حرص ها، امیدها، آرزوها، توقع ها، جمع واژۀ طمع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اضطلاع
تصویر اضطلاع
قوی شدن، نیرومند شدن، نیرومندی، توانا شدن بر کاری، توانایی بر کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اضلاع
تصویر اضلاع
ضلع ها، سمت ها، پهلوها، جمع واژۀ ضلع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اطلال
تصویر اطلال
طلل ها، ویرانه ها، جمع واژۀ طلل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اطماع
تصویر اطماع
کسی را به طمع انداختن، آزمند کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِطْ طِ)
منسوب به اطلاع. (ناظم الاطباء). رجوع به اطلاع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایلاع
تصویر ایلاع
آزمند کردن، بر انگیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقلاع
تصویر اقلاع
باز ایستادن، دورشدن، بادبان گشادن باز ایستادن، دور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضطلاع
تصویر اضطلاع
چیرگی کاردانی نیرومندی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ضلع، پهلوها در دانش هند کوچک، استخوان های پهلو دنده ها گرایاندن، گرانباری ضلع. استخوانهای پهلو دنده ها، هر یک از خطوط جوانب یک سطح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطباع
تصویر اطباع
جمع طبع، مهرها، سرشتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطلاف
تصویر اطلاف
رایگان کردن ناچیز گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
روان کردن، گشودن رهانیدن، هلاندن (طلاق دادن)، یله کردن خان و مان یله کردم (تاریخ برامکه)، گشتن دادن رها کردن آزاد کردن: اطلاق محبوسین، استعمال کلمه ای در معنیی مخصوص، رهایی آزادی خلاص از بند و قید، حقی که بنویسنده مفاصا حساب پرداخته میشد حق الاطلاق، جمع اطلاقات
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طل، ویرانه ها، لاشه ها جمع طلل. نشانهای سرای جایهای بلند و بر جسته از خانه های خراب، کالبدها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطماع
تصویر اطماع
بطمع انداختن، آزمند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلاع
تصویر اسلاع
جمع سلع، مانندها، همزادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادلاع
تصویر ادلاع
زبان نمودن زبان بیرون آوردن از تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطلاس
تصویر اطلاس
جمع طلس، نامه های زدوده، جامه های ریمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطباع
تصویر اطباع
جمع طبع، سرشت ها، ذات ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اضلاع
تصویر اضلاع
جمع ضلع، پهلوها، در هندسه هر یک از خطوط جوانب یک سطح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطماع
تصویر اطماع
((اِ))
به طمع افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطماع
تصویر اطماع
((اَ))
جمع طمع، آزها، حرص ها. طمع ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطلال
تصویر اطلال
جمع طلل، آنچه از عمارت و بنا، برپا مانده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطلاق
تصویر اطلاق
((اِ))
رها کردن، آزاد کردن، به کار بردن واژه هایی در معنای مخصوص، رهایی، آزادی
فرهنگ فارسی معین