جدول جو
جدول جو

معنی اضحیان - جستجوی لغت در جدول جو

اضحیان(اُ حُ)
رجوع به اضحیان شود، خوار و رام گردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فروتن گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). فروتن کردن. (زوزنی). ذلیل کردن کسی را. (از اقرب الموارد) ، اضراع گوسپند، و در اساس اضراع ناقه و گاو، بزرگ پستان شدن آن پیش از نتاج و فرودآوردن شیر کمی پیش از نتاج. (از اقرب الموارد). شیر فرودآوردن گوسپند اندک پیش از نتاج. (منتهی الارب). شیر فرودآوردن گوسپند یا ناقه پیش از نتاج. (ناظم الاطباء) (آنندراج).
- امثال:
الحمّی ̍ اضرعتنی للنوم، مثلی است در ذل هنگام نیازمندی. (از اقرب الموارد). در حق شخصی گویند که در حاجت ذلت و خواری بردارد
لغت نامه دهخدا
اضحیان(اِ)
گیاهی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گیاهی است چون اقحوان. (از اقرب الموارد) ، تیزانیدن کسی را، یعنی کاری کردن با او که از آن تیز دهد. (منتهی الارب). گوزانیدن کسی را، یعنی کاری با او کردن که از آن کار تیز دهد. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). به ضراط آوردن. (تاج المصادر بیهقی). به تیز آوردن کسی را. به تیز داشتن کسی را، سبک شمردن و خوار داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). یقال: دخل بیت المال فاضرط به، یعنی آن را سبک شمرد و انکارکرد. و سئل عن شی ٔ فاضرط بالسائل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اندیان
تصویر اندیان
(پسرانه)
در بعضی از نسخه های شاهنامه نام یکی از سرداران فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اشنیان
تصویر اشنیان
اشنان، گیاهی از خانوادۀ اسفناج با شاخه های باریک، برگ های ریز و طعم شور که معمولاً در شوره زارها می روید، خلخان، شنان، آذربو، آذربویه، خرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخریان
تصویر اخریان
آخریان، برای مثال چون می دهی مرا تو عطاهای به گزین / جز به گزین چه آرمت از اخریان شکر (کمال الدین اسماعیل - ۸۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگیان
تصویر انگیان
انجدان، گیاهی با ساقه های ستبر و میان تهی، برگ های سوراخ دار، گل های چتری، میوۀ سیاه و بدبو و ریشۀ راست و ستبر که از آن صمغی تلخ می گیرند، انگژه، انگدان، انگژد، انگوژه، رافه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقحوان
تصویر اقحوان
بابونه، گیاهی علفی و خوش بو با برگ های ریز و شاخه های باریک و گل های سفید که بعضی از انواع آن مصرف دارویی دارد، بابونج، بابونک، تفّاح الارض، کوبل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احیان
تصویر احیان
حین ها، وقتها، هنگامها، روزگاران، جمع واژۀ حین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احیانا
تصویر احیانا
گهگاه، اتفاقاً، احتمالاً
فرهنگ فارسی عمید
(ضَحْ)
عامر بن النمر بن سعد. رئیس ربیعه پیش از بنی شیبان، و او را بدان جهت ضحیان گفته اند که چاشتگاه برای قضاء جلوس کردی. (عقد الفرید ج 3 ص 307)
لغت نامه دهخدا
(ضَحْ)
موضعی است میان نجران و تثلیث به راه یمن در کوتاه ترین راه میان حضرموت به مکّه. (معجم البلدان). موضعی است در راه حضرموت بطرف مکه. (منتهی الارب)
ابرق ضحیان، موضعی است به دیار عرب
لغت نامه دهخدا
(اِ نَ / اُ حُ نَ)
شب اضحیانه، روشن. تابناک. (از اقرب الموارد). اضحیه. (اقرب الموارد). شب روشن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُ حی یا)
جمع واژۀ اضحیّه. رجوع به اضحیه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مقیم گردیدن. هنگامی بجای ایستادن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(ضَحْ)
رجل ٌ ضحیان، مردی که در وقت چاشت خورد، یوم ٌ ضحیان، روز روشن، سراج ٌ ضحیان، چراغ منیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَحْ)
جمع واژۀ حین. وقتها. زمانها:
کنون معشوق و می باید نوای چنگ و نی باید
سرود و رود کی باید جز این وقت و جز این احیان.
لامعی.
ج، احایین
لغت نامه دهخدا
تصویری از انثیان
تصویر انثیان
دو گوش دوخایه (بیضه)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حین، زمانها گاهان جمع حین وقتها زمانها یا در احیان. گاهگاه احیانا
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره ّ چتریان که علفی است و پایا میباشد. این گیاه در اکثر صحاری ایران فراوانست. ارتفاعش 2 تا 5، 2 متر و ریشه اش راست و ستبر است ابر کبیر حلتیت انجدان انگوزاکما انگیان
فرهنگ لغت هوشیار
گردآمدن، گرایش گروش، کرانجیگری (بی طرفی) گرد آمدن پیوسته شدن، گراییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحیاش
تصویر انحیاش
دل زدگی، ترنجیدگی - انقباض)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتیان
تصویر اکتیان
بودن، هست شدن، اندوهزدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احیانا
تصویر احیانا
گهگاه اتفاقا گاهگاه، هیچ هرگز
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده مکهوان بابونه گاو کرکاش بابونه بابونه سگ، بابونه، کرکاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقسیان
تصویر اقسیان
یونانی نیلو پردشتی از گیاهان نیلوفر صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتیان
تصویر اعتیان
ابیشه گری (ابیشه جاسوس)، گزیده خریدن، پسادستی (نسیه خریدن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضطبان
تصویر اضطبان
بغل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشنیان
تصویر اشنیان
اشنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدیان
تصویر ازدیان
آراسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربیان
تصویر اربیان
از جانوران ملخ دریایی میگو از گیاهان: بابونه سگ میگو، بابونه سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختیان
تصویر اختیان
دشمنیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربیان
تصویر اربیان
((اَ یا اُ))
میگو، بابونه سگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقحوان
تصویر اقحوان
((اُ حُ))
بابونه، شکوفه ریحان و بابونه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انحیاز
تصویر انحیاز
((اِ))
گرد آمدن، پیوسته شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احیانا
تصویر احیانا
گاهگاه، شاید، اگر
فرهنگ واژه فارسی سره