- اصمع
- شوخ و بی باک، شاهپر، هشیار دل بیدار دل، شتر خروس
معنی اصمع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همگی
انگشت دست یا پا، ج آن اصابع است
جمع سمع، گوش ها
صانع تر
داغسر کل چکاد: کسی که موهای میانه سرش ریخته تویل (هم آوای خلیل) روخ چکاد باشد داغ سر دغ سر
پیس چشم مژه سوز
تیز هوش روشن خرد
خون آلود شدن
کامل ترین، جامع ترین
انگشت دست یا پا، انگشت
مردی که موهای جلو سرش ریخته باشد و پیش سر او موی نداشته باشد، تاس، دغسر، داغسر، تویل
تاس، کسی که موهای جلو سر وی ریخته باشد
کر، ناشنوا
جذر اصم، در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فاعلاتن مفاعیلن فاعلاتن،
جمع صمّ، ویژگی کسی که گوشش نمی شنود، کر، ناشنوا، سخت، محکم
جمع صمّ، ویژگی کسی که گوشش نمی شنود، کر، ناشنوا، سخت، محکم
جمع اصمع، خرد گوشان مردان خرد گوش