معنی اصبع - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با اصبع
اصبع
- اصبع
- کوهی است به نجد. (منتهی الارب) (مراصدالاطلاع) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
اصبع
- اصبع
- بنی اصبع، نام قومی است که تابعیت قرامطه پذیرفته بودند. (از قاموس الاعلام ترکی).
لغت نامه دهخدا
اصبغ
- اصبغ
- تندابه ای بزرگ (تندابه سیل) لور بزرگ (لور سیل) گوسپند سپیده دم، گل و لای، اسپ پیشانی سپید، مرغ دم سیاه
فرهنگ لغت هوشیار