سیاه درخت، درختی با شاخه های پرخار برگ های دندانه دار گل های کوچک زرد، میوۀ تیره رنگ با سه یا چهار دانه که طعم تلخ و بوی نامطبوع دارد و از آن شیره ای می گیرند که در طب به عنوان مسهل به کار می رود، خوشه انگور، آش انگور، خرزل، کلی کک، شوکة الصباغین، شجرة الدکن، نرپرن، نرپرون
سیاه دِرَخت، درختی با شاخه های پرخار برگ های دندانه دار گل های کوچک زرد، میوۀ تیره رنگ با سه یا چهار دانه که طعم تلخ و بوی نامطبوع دارد و از آن شیره ای می گیرند که در طب به عنوان مسهل به کار می رود، خوشه اَنگور، آش اَنگور، خَرزَل، کُلی کَک، شوکة الصباغین، شجرة الدکن، نرپرُن، نرپرون
گونه ای از ارجنک که آنرا آش انگور، خوشۀ انگور، خمیر زال، وشر، سیاه درخت، کلی کک، الجاره، عوسج، شجرالدکن، شوکهالصباغین نیز گویند. نام اشنگور در گرگان متداول است
گونه ای از اَرجَنک که آنرا آش انگور، خوشۀ انگور، خمیر زال، وشر، سیاه درخت، کلی کک، الجاره، عوسج، شجرالدکن، شوکهالصباغین نیز گویند. نام اشنگور در گرگان متداول است
مخفف سرکه انگور، سرکه، مخفف سگ انگور، تاجریزی، گیاهی پایا علفی پرشاخه و بالارونده با برگ های پهن و دندانه دار، گل های سفید و میوه های ریز و سرخ رنگ شبیه دانۀ انگور که در کنارۀ جنگل ها و ساحل رودخانه ها می روید و بلندیش تا دو متر می رسد، جوشاندۀ ساقه های آن در طب قدیم به عنوان معرق و تصفیه کنندۀ خون در طب به کار می رفته، انگور روباه، روباه رزک، روباه رزه، روباه تربک، روس انگروه، روس انگرده، سگنگور، سگ انگور، روپاس، بارج، پارج، اورنج، اولنج، عنب الثعلب، لما، ثلثان، تاجریزی پیچ
مخففِ سرکه انگور، سرکه، مخفف سگ انگور، تاجریزی، گیاهی پایا علفی پرشاخه و بالارونده با برگ های پهن و دندانه دار، گل های سفید و میوه های ریز و سرخ رنگ شبیه دانۀ انگور که در کنارۀ جنگل ها و ساحل رودخانه ها می روید و بلندیش تا دو متر می رسد، جوشاندۀ ساقه های آن در طب قدیم به عنوان معرق و تصفیه کنندۀ خون در طب به کار می رفته، اَنگور روباه، روباه رَزَک، روباه رَزه، روباه تُربَک، روس اَنگروه، روس اَنگُرده، سَگَنگور، سَگ اَنگور، روپاس، بارَج، پارَج، اَورَنج، اَولَنج، عِنَبُ الثَعلَب، لَما، ثَلِثان، تاجریزی پیچ
زنجبیل، گیاهی پایا، با برگ های دراز و باریک شبیه برگ نی، گل هایی خوشه ای و زرد رنگ و ساقه ای معطر که مزه ای تند دارد و به عنوان ادویه و دارو به کار می رود
زنجبیل، گیاهی پایا، با برگ های دراز و باریک شبیه برگ نی، گل هایی خوشه ای و زرد رنگ و ساقه ای معطر که مزه ای تند دارد و به عنوان ادویه و دارو به کار می رود
تاجریزی، گیاهی پایا علفی پرشاخه و بالارونده با برگ های پهن و دندانه دار، گل های سفید و میوه های ریز و سرخ رنگ شبیه دانۀ انگور که در کنارۀ جنگل ها و ساحل رودخانه ها می روید و بلندیش تا دو متر می رسد، جوشاندۀ ساقه های آن در طب قدیم به عنوان معرق و تصفیه کنندۀ خون در طب به کار می رفته، انگور روباه، روباه رزک، روباه رزه، روباه تربک، روس انگروه، روس انگرده، سکنگور، سگ انگور، روپاس، بارج، پارج، اورنج، اولنج، عنب الثعلب، لما، ثلثان، تاجریزی پیچ
تاجریزی، گیاهی پایا علفی پرشاخه و بالارونده با برگ های پهن و دندانه دار، گل های سفید و میوه های ریز و سرخ رنگ شبیه دانۀ انگور که در کنارۀ جنگل ها و ساحل رودخانه ها می روید و بلندیش تا دو متر می رسد، جوشاندۀ ساقه های آن در طب قدیم به عنوان معرق و تصفیه کنندۀ خون در طب به کار می رفته، اَنگور روباه، روباه رَزَک، روباه رَزه، روباه تُربَک، روس اَنگروه، روس اَنگُرده، سَکَنگور، سَگ اَنگور، روپاس، بارَج، پارَج، اَورَنج، اَولَنج، عِنَبُ الثَعلَب، لَما، ثَلِثان، تاجریزی پیچ
میوۀ خوشه ای با دانه های آب دار و شیرین به رنگ ها و انواع گوناگون، درخت این میوه، تاک، مو، رز انگور عسکری: در علم زیست شناسی نوعی انگور که دانه های ریز و پوست نازک سبز دارد انگور صاحبی: در علم زیست شناسی نوعی انگور که دانه هایش درشت و سرخ رنگ است انگور خلیلی: در علم زیست شناسی نوعی انگور که دانه های آن درشت تر از انگور عسکری است انگور یاقوتی: در علم زیست شناسی نوعی انگور که دانه هایش ریز، گرد، سرخ رنگ و به هم چسبیده است
میوۀ خوشه ای با دانه های آب دار و شیرین به رنگ ها و انواع گوناگون، درخت این میوه، تاک، مو، رَز انگور عسکری: در علم زیست شناسی نوعی انگور که دانه های ریز و پوست نازکِ سبز دارد انگور صاحبی: در علم زیست شناسی نوعی انگور که دانه هایش درشت و سرخ رنگ است انگور خلیلی: در علم زیست شناسی نوعی انگور که دانه های آن درشت تر از انگور عسکری است انگور یاقوتی: در علم زیست شناسی نوعی انگور که دانه هایش ریز، گرد، سرخ رنگ و به هم چسبیده است
بقول کاترمرمردی بسیار شجاع و پهلوان: گرجیان را خوش آمد وآن روز تا شبانگاه کروفری می کردند از طرفین، آخرالامر از ازناوران دلاور یکی پیش آمد و سلطان، منکروار: ز لشکر برون تاخت برسان شیر به پیش هجیر اندر آمد دلیر. (جامع التواریخ رشیدی چ بلوشه ج 2 ص 29 متن و ص 25 تعلیقات فرانسه). همین کلمه در حبیب السیر (جزو 4 از ج 2 ص 237) ازناورد آمده است
بقول کاترُمِرمردی بسیار شجاع و پهلوان: گرجیان را خوش آمد وآن روز تا شبانگاه کروفری می کردند از طرفین، آخرالامر از ازناوران دلاور یکی پیش آمد و سلطان، منکروار: ز لشکر برون تاخت برسان شیر به پیش هجیر اندر آمد دلیر. (جامع التواریخ رشیدی چ بلوشه ج 2 ص 29 متن و ص 25 تعلیقات فرانسه). همین کلمه در حبیب السیر (جزو 4 از ج 2 ص 237) ازناورد آمده است
شنگرک. (حاشیۀ برهان چ معین). بادریسۀ خیمه را گویند و آن تخته ای باشد مدور و میان سوراخ که بر سر چوب خیمه محکم سازند، بادریسۀ دوک. چوب و چرمی که بر گلوی دوک کنند. (برهان) (جهانگیری) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : نارسیده ترنج بارورش چون فقع کوزه و چو شنگور است. ابوالفرج رونی
شنگرک. (حاشیۀ برهان چ معین). بادریسۀ خیمه را گویند و آن تخته ای باشد مدور و میان سوراخ که بر سر چوب خیمه محکم سازند، بادریسۀ دوک. چوب و چرمی که بر گلوی دوک کنند. (برهان) (جهانگیری) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : نارسیده ترنج بارورش چون فقع کوزه و چو شنگور است. ابوالفرج رونی
میوۀ رز. میوۀ مو. این میوه بصورت یک خوشۀ مرکب از دانه هاست که هریک را حبه یا دانۀ انگور گویند و آنها بشکل کروی، بیضوی، تخم مرغی برنگها و به اندازه های مختلف اند. (فرهنگ فارسی معین). عنب. در خبر است که آدم و حوااول چیزی که در بهشت تناول کردند انگور بود لاجرم درعیش و نشاط افتادند و آخر آنچه خوردند گندم است ناچار درهای غم و غصه بر روی روزگار خود گشادند از اینجاست که گفته اند انگور سبب شادی و راحت است و گندم مایۀ اندوه و محنت. (آنندراج). این میوه از قدیمترین روزگار در ایران وجود داشته و دارای انواع مختلف بوده است چنانکه آذربایجان و قزوین هم اکنون هریک هشتاد نوع انگور دارد. (از یادداشت مؤلف) : زمین و آب و هوای فلسطین با تاک کمال موافقت را داشته و دارد و انگور آنجا از جمله میوه های نیک و مقبول است. (از قاموس کتاب مقدس) : نقل ما خوشۀ انگور بود ساغر سفج بلبل و صلصل رامشگر و بر دست عصیر. ابوالمثل (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 62). این تیغ نه از بهر ستمکاران کردند انگور نه از بهر نبیذ است بچرخشت. رودکی. انگور و تاک او نگر و وصف او شنو وصف تمام گفت زمن بایدت شنید. بشار مرغزی. همچو انگور آبدار بدی نون شدی چون سکج ز پیری خشک. لبیبی. انگور چو ماه است و سیاه است و عجب نیست زیرا که سیاهی صفت ماهروان است. منوچهری. بدهقان کدیور گفت انگور مرا خورشید کرد آبستن از دور. منوچهری. تاک رز از انگور شد گرامی وز بی هنری ماند بید رسوا. ناصرخسرو. مه گرچه دهد نور به انگور ولکن زان خوشۀ انگور ندارد که تو داری. سیدحسن غزنوی. میوه های لطیف طبع فریب از ری انگور از سپاهان سیب. نظامی (هفت پیکر ص 293). زانکه در خوان چنین میوه ضرورت باشد مثل شفتالو و تالانه و انگور و انار. بسحاق. شراب کهنۀ ما شیره گشت از واژگون بختی اگر زینسان بماند هفته ای انگور می گردد. طالب آملی. اقسام انگور: الّقی. انگشتک عروس. انگشت عروس. انگشت عروسان. بیدانه. بیدانۀ قرمز. جرثی. جفن. جوزه. چفته. حسینی. خایۀ غلامان. خلیلی. رازقی. ریش بابا. زیتونی. اصابعالعذاری. سرانگشت. سرخک. شانی (شاهانی). صاحبی. طایفی. عسکری. عیون البقر. غربیب. فخری. کره رو. گرده شانی. گلین بارماغی. گوری. لعلی. مثقالی. ملاحی (ملایی). موش پستان (میش پستان). یاقوتی. یزندای (یزندایی). - انگورپزان، حرارت هوا گاه رسیدن و پختن انگور. گرمی که در هوا پدید آید پختن و رسانیدن انگور را. زمان رسیدن انگور. (یادداشت مؤلف). - انگورچینی، عمل چیدن انگور. قطف. (از یادداشت مؤلف). - انگور دادن، بار دادن رز. ثمر دادن تاک: زکوه مال به در کن که فضلۀ رز را چو باغبان ببرد بیشتر دهد انگور. سعدی (گلستان). - انگورکش، کشنده و حمل کننده انگور: از بسکه درین راه از انگور کشانند این راه رز ایدون چو ره کاهکشان است. منوچهری. - انگورکوب، آنکه یا آنچه انگور را کوبد: ندادی اگر شیره انگورکوب شدی ریشه تاک در زیر چوب. طغرا (از آنندراج). - امثال: انگور از انگور رنگ گیرد. (امثال و حکم دهخدا) ، هم نشین در هم نشین اثر گذارد: نام خرد و فهم نکو ما ز توبردیم انگور ز انگور برد رنگ و به از به. منوچهری (امثال و حکم دهخدا). از من خوی خوش گیر از آنکه گیرد انگور از انگور رنگ و آرنگ. مظفری. مرا از فتح ایشان فتح شد عزم چو انگوری که گیرد رنگ از انگور. (از امثال و حکم دهخدا). مکن با بدآموز هرگز درنگ که انگور گیرد ز انگور رنگ. نظامی. انگور خوب نصیب شغال (کفتار) می شود، در جایی که چیزی خوب بدست ناسزاواری افتد گویند. (امثال و حکم دهخدا). انگور را در چفته می خورد (فلان...) ، از این مثل در ظاهر از ممثل تعظیم و تفخیم بعمل آید و در معنی به شغال تشبیه میشود. (از امثال و حکم دهخدا). انگور نوآورده ترش طعم بود روزی دو سه صبر کن که شیرین گردد. سعدی (از امثال و حکم دهخدا). تو انگور خور ز باغ مپرس (ببوسه سیب ذقن گفتمش ز گلشن کیست، کمال گفت...). کمال (از امثال و حکم دهخدا). ، حلقه ای که گوی گریبان و تکمۀ کلاه را از آن بگذرانند، گوی گریبان و تکمۀ کلاه. (برهان قاطع). و رجوع به انگل شود
میوۀ رز. میوۀ مو. این میوه بصورت یک خوشۀ مرکب از دانه هاست که هریک را حبه یا دانۀ انگور گویند و آنها بشکل کروی، بیضوی، تخم مرغی برنگها و به اندازه های مختلف اند. (فرهنگ فارسی معین). عنب. در خبر است که آدم و حوااول چیزی که در بهشت تناول کردند انگور بود لاجرم درعیش و نشاط افتادند و آخر آنچه خوردند گندم است ناچار درهای غم و غصه بر روی روزگار خود گشادند از اینجاست که گفته اند انگور سبب شادی و راحت است و گندم مایۀ اندوه و محنت. (آنندراج). این میوه از قدیمترین روزگار در ایران وجود داشته و دارای انواع مختلف بوده است چنانکه آذربایجان و قزوین هم اکنون هریک هشتاد نوع انگور دارد. (از یادداشت مؤلف) : زمین و آب و هوای فلسطین با تاک کمال موافقت را داشته و دارد و انگور آنجا از جمله میوه های نیک و مقبول است. (از قاموس کتاب مقدس) : نقل ما خوشۀ انگور بود ساغر سفج بلبل و صلصل رامشگر و بر دست عصیر. ابوالمثل (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 62). این تیغ نه از بهر ستمکاران کردند انگور نه از بهر نبیذ است بچرخشت. رودکی. انگور و تاک او نگر و وصف او شنو وصف تمام گفت زمن بایدت شنید. بشار مرغزی. همچو انگور آبدار بدی نون شدی چون سکج ز پیری خشک. لبیبی. انگور چو ماه است و سیاه است و عجب نیست زیرا که سیاهی صفت ماهروان است. منوچهری. بدهقان کدیور گفت انگور مرا خورشید کرد آبستن از دور. منوچهری. تاک رز از انگور شد گرامی وز بی هنری ماند بید رسوا. ناصرخسرو. مه گرچه دهد نور به انگور ولکن زان خوشۀ انگور ندارد که تو داری. سیدحسن غزنوی. میوه های لطیف طبع فریب از ری انگور از سپاهان سیب. نظامی (هفت پیکر ص 293). زانکه در خوان چنین میوه ضرورت باشد مثل شفتالو و تالانه و انگور و انار. بسحاق. شراب کهنۀ ما شیره گشت از واژگون بختی اگر زینسان بماند هفته ای انگور می گردد. طالب آملی. اقسام انگور: اُلَّقی. انگشتک عروس. انگشت عروس. انگشت عروسان. بیدانه. بیدانۀ قرمز. جرثی. جفن. جوزه. چفته. حسینی. خایۀ غلامان. خلیلی. رازقی. ریش بابا. زیتونی. اصابعالعذاری. سرانگشت. سرخک. شانی (شاهانی). صاحبی. طایفی. عسکری. عیون البقر. غربیب. فخری. کره رو. گرده شانی. گلین بارماغی. گوری. لعلی. مثقالی. ملاحی (ملایی). موش پستان (میش پستان). یاقوتی. یزندای (یزندایی). - انگورپزان، حرارت هوا گاه رسیدن و پختن انگور. گرمی که در هوا پدید آید پختن و رسانیدن انگور را. زمان رسیدن انگور. (یادداشت مؤلف). - انگورچینی، عمل چیدن انگور. قطف. (از یادداشت مؤلف). - انگور دادن، بار دادن رز. ثمر دادن تاک: زکوه مال به در کن که فضلۀ رز را چو باغبان ببرد بیشتر دهد انگور. سعدی (گلستان). - انگورکش، کشنده و حمل کننده انگور: از بسکه درین راه از انگور کشانند این راه رز ایدون چو ره کاهکشان است. منوچهری. - انگورکوب، آنکه یا آنچه انگور را کوبد: ندادی اگر شیره انگورکوب شدی ریشه تاک در زیر چوب. طغرا (از آنندراج). - امثال: انگور از انگور رنگ گیرد. (امثال و حکم دهخدا) ، هم نشین در هم نشین اثر گذارد: نام خرد و فهم نکو ما ز توبردیم انگور ز انگور برد رنگ و به از به. منوچهری (امثال و حکم دهخدا). از من خوی خوش گیر از آنکه گیرد انگور از انگور رنگ و آرنگ. مظفری. مرا از فتح ایشان فتح شد عزم چو انگوری که گیرد رنگ از انگور. (از امثال و حکم دهخدا). مکن با بدآموز هرگز درنگ که انگور گیرد ز انگور رنگ. نظامی. انگور خوب نصیب شغال (کفتار) می شود، در جایی که چیزی خوب بدست ناسزاواری افتد گویند. (امثال و حکم دهخدا). انگور را در چفته می خورد (فلان...) ، از این مثل در ظاهر از ممثل تعظیم و تفخیم بعمل آید و در معنی به شغال تشبیه میشود. (از امثال و حکم دهخدا). انگور نوآورده ترش طعم بود روزی دو سه صبر کن که شیرین گردد. سعدی (از امثال و حکم دهخدا). تو انگور خور ز باغ مپرس (ببوسه سیب ذقن گفتمش ز گلشن کیست، کمال گفت...). کمال (از امثال و حکم دهخدا). ، حلقه ای که گوی گریبان و تکمۀ کلاه را از آن بگذرانند، گوی گریبان و تکمۀ کلاه. (برهان قاطع). و رجوع به انگل شود
شناور. آشناگر. شناگر. آب باز. سابح. سبّاح: روان اندر او کشتی و خیره مانده ز پهنای او دیدۀ آشناور. فرخی. بریگ اندر همی شد مرد تازان چو در غرقاب مرد آشناور. لبیبی. آن آشناوشی که خیال است نام او در موج آب دیدۀ من آشناور است. سیدحسن غزنوی. آن قدر دستی که خرچنگ قضا آشناور در محیط نام اوست. عمادی شهریاری. آشناور شود خرد در خون جان بجان کندن افکند بکنار. عمادی شهریاری. دلبستۀ روزگار پرزرق شدن یا شیفتۀ حیات چون برق شدن چون مردم آشناور اندر گرداب دستی زدنست و بعد از آن غرق شدن. سیدحسن اشرف
شناور. آشناگر. شناگر. آب باز. سابح. سَبّاح: روان اندر او کشتی و خیره مانده ز پهنای او دیدۀ آشناور. فرخی. بریگ اندر همی شد مرد تازان چو در غرقاب مرد آشناور. لبیبی. آن آشناوشی که خیال است نام او در موج آب دیدۀ من آشناور است. سیدحسن غزنوی. آن قَدَر دستی که خرچنگ قضا آشناور در محیط نام اوست. عمادی شهریاری. آشناور شود خرد در خون جان بجان کندن افکند بکنار. عمادی شهریاری. دلبستۀ روزگار پرزرق شدن یا شیفتۀ حیات چون برق شدن چون مردم آشناور اندر گرداب دستی زدنست و بعد از آن غرق شدن. سیدحسن اشرف
گیاهی است علفی و یکساله از تیره بادمجانیان که در حقیقت یکی از گونه های تاجریزی محسوب میشود. ارتفاعش در حدود نیم متر و در کنار گردابها و اراضی مزروع اغلب نقاط اروپا و هندوستان و آمریکای شمالی و ایران (خراسان) میروید. ریشه اش مایل به سفید و ساقه اش راست و برگهایش بیضوی و کامل و کم و بیش دندانه دار و سبز تیره است. گلهای آن کوچک و سفید است. میوه سگ انگور کروی شکل است و پس از رسیدن بنفش تیره میشود عنب الثعلب تاجریزی سیاه
گیاهی است علفی و یکساله از تیره بادمجانیان که در حقیقت یکی از گونه های تاجریزی محسوب میشود. ارتفاعش در حدود نیم متر و در کنار گردابها و اراضی مزروع اغلب نقاط اروپا و هندوستان و آمریکای شمالی و ایران (خراسان) میروید. ریشه اش مایل به سفید و ساقه اش راست و برگهایش بیضوی و کامل و کم و بیش دندانه دار و سبز تیره است. گلهای آن کوچک و سفید است. میوه سگ انگور کروی شکل است و پس از رسیدن بنفش تیره میشود عنب الثعلب تاجریزی سیاه
اگر کسی بیند که انگور بر معصر چوبین همی فشرد، دلیل که خدمت پادشاه ستمگر کند. اگر بیند که آن معصر، از خشت و گل بود، دلیل که خدمت پادشاه بادیانت کند. اگر معصر از خشت پخته یا از گچ و سنگ و آهک بود، دلیل که خدمت پادشاه با سیاست و با هیبت کند. اگر بیند که انگور در طشت همی فشرد، دلیل که خدمت زنی بزرگ کند. اگر بیند که انگور در کاسه همی فشرد، دلیل که خدمت شخصی خسیس کند. اگر بیند که انگور همی فشرد و شیره های آن در خم ها همی جمع کرد، دلیل که از جهت خود، مال بسیار به سبب پادشاه حاصل کند. اگر بیند که انگور در معصر با اهل و عیال می فشرد، دلیل که او را و عیال او را در خدمت پادشاه منفعت رسد. اگر بیننده خواب در ضرر خدمت پادشاه نباشد، دلیل که کاری از سبب مردی حاصل کند. جابر مغربی خوردن انگور سیاه به وقت خود غم و اندوه بود و بی وقت، ترس و بیم بود. معبران گفته اند: به عدد هر انگور که خورده بود زخم چوب یاتازیانه بر او زنند و خوردن انگور سفید به وقت خود نعمت و خیر دنیا بود، بیش از آن که امید دارد و به غیر وقت، دلیل کند که از دهان خداوند خوب سخن خیری بیرون آید و دلیلش بر حرف و مال بود. اگر انگور سرخ بیند همین دلیل کند. حضرت دانیال انگور سفید به وقت خوردن، دلیل بر مالی است که به دشواری به دست آید و انگور سرخ به وقت خود خوردن، دلیل بر منفعت اندک بود و هر انگوری که پوست او سخت بود، دلیل که مالی به دشواری بدست آید و هر انگوری که پوست او روشن بود، دلیل بر مال حلال کند و هر انگوری که آب او تیره بود، دلیل بر مال حرام بود و هر انگوری که به دیدار سرخ نماید، دلیل بر عز و جاه کند و هر انگوری به دیدار سیاه نماید، دلیل بر غم و اندوه کند و هر انگوری که شیرین تر و تازه تر بود، دلیل بر مال و جاه نماید و عز وی بیشتر گردد. محمد بن سیرین انگور سیاه و سفید به وقت خود و بی وقت، بر سه وجه بود. اول: فرزند نیک، دوم: علم فرائض، سوم: مال حلال. و فشردن انگور در خواب هم آن حضرت فرماید: بر سه وجه بود، اول: مال باخیر وبرکت، دوم: فراخی نعمت، سوم: از قحط و بلاامان یافتن.
اگر کسی بیند که انگور بر معصر چوبین همی فشرد، دلیل که خدمت پادشاه ستمگر کند. اگر بیند که آن معصر، از خشت و گل بود، دلیل که خدمت پادشاه بادیانت کند. اگر معصر از خشت پخته یا از گچ و سنگ و آهک بود، دلیل که خدمت پادشاه با سیاست و با هیبت کند. اگر بیند که انگور در طشت همی فشرد، دلیل که خدمت زنی بزرگ کند. اگر بیند که انگور در کاسه همی فشرد، دلیل که خدمت شخصی خسیس کند. اگر بیند که انگور همی فشرد و شیره های آن در خم ها همی جمع کرد، دلیل که از جهت خود، مال بسیار به سبب پادشاه حاصل کند. اگر بیند که انگور در معصر با اهل و عیال می فشرد، دلیل که او را و عیال او را در خدمت پادشاه منفعت رسد. اگر بیننده خواب در ضرر خدمت پادشاه نباشد، دلیل که کاری از سبب مردی حاصل کند. جابر مغربی خوردن انگور سیاه به وقت خود غم و اندوه بود و بی وقت، ترس و بیم بود. معبران گفته اند: به عدد هر انگور که خورده بود زخم چوب یاتازیانه بر او زنند و خوردن انگور سفید به وقت خود نعمت و خیر دنیا بود، بیش از آن که امید دارد و به غیر وقت، دلیل کند که از دهان خداوند خوب سخن خیری بیرون آید و دلیلش بر حرف و مال بود. اگر انگور سرخ بیند همین دلیل کند. حضرت دانیال انگور سفید به وقت خوردن، دلیل بر مالی است که به دشواری به دست آید و انگور سرخ به وقت خود خوردن، دلیل بر منفعت اندک بود و هر انگوری که پوست او سخت بود، دلیل که مالی به دشواری بدست آید و هر انگوری که پوست او روشن بود، دلیل بر مال حلال کند و هر انگوری که آب او تیره بود، دلیل بر مال حرام بود و هر انگوری که به دیدار سرخ نماید، دلیل بر عز و جاه کند و هر انگوری به دیدار سیاه نماید، دلیل بر غم و اندوه کند و هر انگوری که شیرین تر و تازه تر بود، دلیل بر مال و جاه نماید و عز وی بیشتر گردد. محمد بن سیرین انگور سیاه و سفید به وقت خود و بی وقت، بر سه وجه بود. اول: فرزند نیک، دوم: علم فرائض، سوم: مال حلال. و فشردن انگور در خواب هم آن حضرت فرماید: بر سه وجه بود، اول: مال باخیر وبرکت، دوم: فراخی نعمت، سوم: از قحط و بلاامان یافتن.